مبانی نظری نگرش به خشونت علیه زنان در مردان و بررسی رابطه آن با سرمایه فرهنگی (docx) 123 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 123 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشگاه علامه طباطبایی
دانشکده علوم اجتماعی
پایان نامه جهت دریافت کارشناسی ارشد مطالعات زنان
عنوان:
استاد راهنما: دکتر محمد تقی کرمی قهی
استاد مشاور:دکتر محمد حسین پناهی
دانشجو: زهرا شهریاری
تقدیم
به روح بزرگوار پدرم که عالمانه به من آموخت تا چگونه درعرصه زندگی، ایستادگی را تجربه نمایم
و
مادر مهربانم که بوسه ای باید زددست هایی رامی شویند غبار خستگی روزگار راوسیراب می کنند روح تشنه را
وبه همسر مهربانم که در تمام طول تحصیل همراه و همگام من بوده است.
تقدیر و تشکر
شایسته است از استادان فرهیخته جناب آقای دکتر کرمی و آقای دکتر پناهی که با کرامتی چون خورشید ، سرزمین دل را روشنی بخشیدند و گلشن سرای علم ودانش را با راهنمایی های کار ساز و سازنده بارور ساختند ; تقدیر و تشکر نمایم.
چکیده
یکی از عوامل که در مواجهه با خشونت علیه زنان باید به آن توجه کرد نگرش مثبت به آن میباشد.نگرشها به خشونت علیه زنان متفاوت است اما نگرش مردان در بستر فرهنگی خود عامل مهمی در پیدایش و باز تولید خشونت علیه زنان است. بنابراین محقق به دنبال پاسخ به این پرسش اساسی است که نگرش به خشونت علیه زنان در میانمردان مورد مطالعه چقدر است و آیا رابطه ای با سرمایه فرهنگی و انواع آندارد؟ بدین منظور ادبیات تحقیق در این زمینه فراهم شد و بر اساس آن فرضیه های تحقیق مطرح گردید. در حوزه ی نگرش از تئوری ها ی روان شناسی اجتماعی می توانبه نظریه کرچ، کراچفیلد و بالاچی، روزن اشتیل، گرونبرگ، تزیشه و کرومکا، الپورت، الیزابت نوئل، شرطی سازی کنشگر، بندورا و کارکردی اشاره کرد.و اما در تئوریهای جامعه شناسی می توان به مانهایم، کالینز، نیو کامب، منابع اجتماع پذیری، تضاداشاره کرد.در نهایت برای تدوین چهارچوب نظری از نظریات کرچ، کراچفیلد و بالاچی استفاده شد. این تحقیق با روش کمی و با استفاده از ابزار پرسشنامهانجام شدهاست. جامعه ی آماری این تحقیق مردان متاهل ساکن شهرستان پاوه واقع در استان کرمانشاه می باشند. نمونه ی آماری این تحقیق بر اساس فرمول کوکران محاسبه شده است و از روش نمونه گیری تصادفی سیستماتیک استفاده شده است. متغیر مستقل در این تحقیق سرمایه فرهنگی و متغیر وابسته نگرش به خشونت علیه زنانمی باشد. یافته های تحقیق نشان داده است که رابطه ی سرمایه فرهنگی عینیت یافته و نگرش مردان به خشونت علیه زنان تایید نشده است. از طرفی رابطه ی سرمایه فرهنگی نهادینه شده و تجسد یافته و نگرش مردان به خشونت علیه زنان تایید شده است. در پایان نگارنده ضمن بیان یک نتیجه گیری کلی، به ارائه ی راهکارهایی به عنوان پیشنهادات تحقیق پرداخته است.
کلید واژه ها :نگرش، خشونت علیه زنان، سرمایه فرهنگی، سرمایه فرهنگی عینیت یافته، سرمایه فرهنگی تجسد یافته، سرمایه فرهنگی نهادینه شده
فهرست مطالب
فصل اول1
کلیات تحقیق1
مقدمه1
بیان مساله3
ضرورت و اهمیت تحقیق4
اهداف تحقیق6
خشونت علیه زنان در جهان7
پیشینه تجربی تحقیق در ایران10
جمع بندی تحقیقات16
فصل دوم18
مفاهیم و مبانی نظری18
مقدمه19
تعریف مفاهیم20
نگرش20
اجزای نگرش21
ویژگی29
کارکرد نگرش31
خشونت33
خشونت فیزیکی35
خشونت روانی 36
خشونت جنسی37
خشونت اقتصادی38
سرمایه فرهنگی38
سرمایه فرهنگی تجسدی49
سرمایه فرهنگی عینیت یافته50
سرمایه فرهنگی نهادینه شده51
نظریه های نگرش51
نظریه های نگرش از دیدگاه روان شناسی اجتماعی51
نظریه کرچ ،کراچفیلدو بالاچی51
نظریه روزن اشتیل و هروشکا52
نظریه الیزابت نوئل- نئومن53
نظریه تزیشه و کرومکا54
نظریه بندورا54
نظریه شرطی سازی کنشگر55
نظریه الپورت56
نظریه گرونبرگ57
نظریه ناهماهنگی شناختی58
نظریه زایونک58
نظریه های نگرش از دیدگاه جامعه شناسی60
نظریه کالینز61
نظریه تضاد62
نظریه هربرت بلومر 62
نظریه یادگیری اجتماعی63
نظریه نیوکامب64
چهارچوب نظری65
فرضیه های تحقیق67
مدل تحقیق69
فصل سوم 70
روش تحقیق70
مقدمه71
روش تحقیق71
جامعه آماری72
واحد تحلیل73
تعریف نظری و عملیاتی مفاهیم74
ابزار جمع آوری اطلاعات93
روایی93
پایایی94
فصل چهارم96
تحلیل داده ها96
مقدمه97
یافته های توصیفی97
یافته های تحلیلی107
فصل پنجم128
نتیجه گیری و پیشنهادات128
مقدمه129
خلاصه و نتیجه گیری130
پیشنهادات142
مشکلات تحقیق143
راهکار ها و پیشنهادات144
منابع 145
فهرست جداول
جدول شماره )1-4(: توزیع نسبی پاسخگویان بر حسب به "سن"97
جدول شماره (2-4 ) : توزیع نسبی پاسخگویان بر حسب "وضعيت اشتغال"98
جدول شماره(3-4 ): توزیع پاسخگویان بر حسب " نگرش عاطفی به خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)"99
جدول شماره( 4 -4) : توزیع پاسخگویان بر حسب "نگرش شناختی به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی،روانی واقتصادی)"100
جدول شماره(5-4): توزیع پاسخگویان بر حسب " نگرش (کنشی) رفتاری به انواع خشونت علیه زنان( فیزیکی،روانی و اقتصادی)"101
جدول شماره(6- 4): توزیع پاسخگویان بر حسب نگرش افراد نسبت به "خشونت به زنان در خانواده"102
جدول شماره (7 -4): ميزان برخورداري افراد از "سرمايه فرهنگي تجسد يافته"103
جدول شماره(8-4): ميزان برخورداري افراد از "سرمايه فرهنگي عينيت يافته"104
جدول شماره(9 -4 ): ميزان برخورداري افراد از "سرمايه فرهنگي نهادينه شده"105
جدول شماره (10-4): ميزان برخورداري افراد از "سرمايه فرهنگي"106
جدول شماره(11-4) : رابطه بین سن افراد و نگرش آنها نسبت به
خشونت به زنان در خانواده107
جدول شماره(12-4) : رابطه بین وضعيت اشتغال افراد و نگرش آنها نسبت به خشونت به زنان در خانواده108
جدول شماره(12-4) : رابطه بین وضعيت اشتغال افراد و نگرش آنها نسبت به خشونت به زنان در خانواده109
جدول شماره(13-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي تجسد يافته و نگرش عاطفی آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)110
جدول شماره(14-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي عينيت يافته و نگرش عاطفی آنها به انواع خشونت خانگی (فیزیکی، روانی و اقتصادی)111
جدول شماره(15-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي نهادينه شده نگرش عاطفی آنها به انواع خشونت خانگی (فیزیکی، روانی و اقتصادی)112
جدول شماره(16-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي و نگرش عاطفی آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)113
جدول شماره (17-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي عينيت يافته و نگرش شناختي آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)114
جدول شماره (18-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي نهادينه شده و نگرش شناختي آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)115
جدول شماره (19-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي تجسد يافته و نگرش شناختي آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)116
جدول شماره(20-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي و نگرش شناختي آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)117
جدول شماره(21-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي عينيت يافته و نگرش کنشي آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)118
جدول شماره(22-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي نهادينه شده و نگرش کنشي آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)119
جدول شماره)23-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي تجسد يافته و نگرش کنشي آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)120
جدول شماره(24-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي و نگرش کنشي آنها به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)122
جدول شماره(25-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي عينيت يافته و نگرش آنها نسبت به خشونت علیه زنان123
جدول شماره(26-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي نهادينه شده و نگرش آنها نسبت به خشونت علیه زنان124
جدول شماره(27-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي تجسد يافته و نگرش آنها نسبت به خشونت علیه زنان125
جدول شماره(28-4): رابطه بین ميزان برخورداري افراد از سرمايه فرهنگي و نگرش آنها نسبت به خشونت علیه زنان126
فهرست نمودار
نمودار شماره )1-4(: توزیع نسبی پاسخگویان بر حسب به "سن"98
نمودار شماره (2-4 ) : توزیع نسبی پاسخگویان بر حسب "وضعيت اشتغال"99
نمودار شماره(3-4 ): توزیع پاسخگویان بر حسب " نگرش عاطفی به خشونت علیه زنان (فیزیکی، روانی و اقتصادی)"100
نمودار شماره( 4 -4) : توزیع پاسخگویان بر حسب "نگرش شناختی به انواع خشونت علیه زنان (فیزیکی،روانی واقتصادی)"101
نمودار شماره(5-4): توزیع پاسخگویان بر حسب " نگرش (کنشی) رفتاری به انواع خشونت علیه زنان( فیزیکی،روانی و اقتصادی)"102
نمودار شماره(6- 4): توزیع پاسخگویان بر حسب نگرش افراد نسبت به "خشونت به زنان در خانواده"103
نمودار شماره (7 -4): ميزان برخورداري افراد از "سرمايه فرهنگي تجسد يافته"104
نمودار شماره(8-4): ميزان برخورداري افراد از "سرمايه فرهنگي عينيت يافته"105
نمودار شماره(9 -4 ): ميزان برخورداري افراد از "سرمايه فرهنگي نهادينه شده"106
نمودار شماره (10-4): ميزان برخورداري افراد از "سرمايه فرهنگي"107
مقدمه
تعریف مفاهیم
نگرش(Attitude)و تعریف آن
عناصر و اجزای نگرش
نگرش ها از سه عنصر تشکیل می شوند:
الف) عنصر شناختی:"
ب) عنصر احساسی(بعد عاطفی)
ج) عنصر آمادگی برای عمل (بعد رفتاری):
نگرشهای مبتنی بر شناخت:
نگرشهای مبتنی بر عواطف:
نگرش مبتنی بر آمادگی عمل:
عوامل تبیین کننده نگرش ها را به طور عام می توان به صورت زیر بر شمرد :
اجتماعی شدن
پایگاه اقتصادی اجتماعی
پایگاه ( موقعیت )
تفاوت نسلها
تجربه اجتماعی منحصر بفرد در یک شخص
رابطه نگرش با دیگر مفاهیم نزدیک
پ) نگرش و علاقه
ث) نگرش و پیش داوری
ویژگی های نگرش
کارکرد نگرش ها
کارکرد تطابق ( سازگاری)
کارکرد دفاع از خود
کارکرد ابراز ارزش ها
کارکرد آگاهی
انواع خشونت علیه زنان
الگوهای رفتاری خشونت
خشونت فیزیکی( Physical Violence)
خشونت روانی(Psychological Violence)
خشونت جنسی( Sexual violence)
خشونت اقتصادی( Economic Violence)
مفهوم سرمایه فرهنگیو انواع آن( Cultural Capital)
مفهوم سرمایه فرهنگی از دیدگاه بعضی از متفکرین داخلی
کارکردهای سرمایه فرهنگی
سرمایه فرهنگی درونی شده( تجسدی( Embodiment of cultural capital
نظریه های نگرش
: 259).
نظریه تزیشه و کرومکا
رویکرد کارکردی
نظریه شرطی سازی کنشگر
نظریه الپورت
نظریه گرونبرگ
نظریه ناهماهنگی شناختی
نظریه زایونک
رویکرد نظری به نگرش از دیدگاه جامعه شنا سی
نظریه کالینز
نظریه تضاد
نظریه هربرت بلومر
نظریه یادگیری اجتماعی
نظریه نیوکامب
چهارچوب نظری
فرضیه اصلی تحقیق
فرضیه های فرعی تحقیق
مدل تحقیق
فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه
خشونت علیه زنان پدیده ای است که در آن زن مورد اعمال زور و تضییع حق از سوی جنس مخالف (مرد) قرار می گیرد. به هر نوع عمل و یا احتمال رفتاری که به آسیب جسمی، جنسی، روانی یا محرومیت و عذاب منجر شود خشونت علیه زنان گفته می شود(نهاوندی،126:1386). در مورد جهانی بودن خشونت علیه زنان، آمار و ارقام زیادی وجود دارد و نیز در ایران هم وضعیت درباره خشونت علیه زنان زیادی گزارش داده می شود به طوری که می توان گفت نگرش مثبت به خشونت علیه زنان در جامعه آن را تشدید می کند و آن را در جامعه و خانواده ها رواج می دهد چنین نگرشی به خشونت علیه زنان در هر جامعه دلایل خاص خود را دارد و چنان به نظر می رسد در نظام نگرشی مرد سالار، اشکالی از خشونت مردان در خانواده طبیعی محسوب می شود و برای زنان به صورت بخشی از زندگی عادی شان به حساب می آید.لذا بیش از سه دهه است که گروه های حامی زنان می کوشند با نگرش ها و اعتقاداتی که خشونت علیه زنان را تقویت می کند، به طور گسترده ای مبارزه کنند. شناسایی افکار و باورهایی که نگرش های مردان به خشونت علیه زنان را شکل می دهند،مهم هستند چرا که با شناسایی این نگرش ها در مردان می توان از گسترش خشونت علیه زنان جلوگیری کرد و این آسیب را در جامعه کاهش داد. با شناخت این نگرش ها، می توان برنامه های موثری را برای رویارویی با این نگرش ها – که اسطوره شده اند- طراحی و اجرا کرد( اندرسون و همکاران، 1977: 127). عوامل زیادی هستن که بر نگرش های مردان به خشونت علیه زنان تاثیر می گذارد در این تحقیق تاثیر سرمایه فرهنگی مردان بر نگرش آنان به این پدیده مورد بررسی قرار میگیرد. سرمایه فرهنگی متفاوت می تواند یکی از عوامل موثر بر نگرش مردان به خشونت علیه زنان باشد که از طریق فرایند جامعه پذیری اعمال نفوذ می کند. در واقع در این تحقیق در پی پاسخ به این مسئله می باشد که میزان سرمایه فرهنگی چه تاثیری بر نگرش مردان نسبت به خشونت خانگی دارد؟
بیان مساله
نگرش، یکی از عوامل اصلی و موثر در رفتار است و در تمام کارکردهای شخصیت گروهی و اجتماعی افراد اثر ویژه ای می گذارد. شدت و ضعف هر نگرشی در کیفیت رفتار نتایج متفاوتی می آفریند.در حقیقت مردان از جمله مهمترین گروههای مرجعی هستندکه اعضای خانوادهارزش های مورد قبول خود و نگرشهایشان را از این گروه تقلید یا اقتباس می کنند و در فرایند جامعه پذیری نسل اینده تاثیر بسزایی دارند. مطالعه و علل و عوامل رفتار و انگیزه های متنوع که انسآنها رابه انجام کنش های خاص وا می دارد یکی از جالب ترین مباحث روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی است. و همچنین خشونت علیه زنان به عنوان یکی از عوامل اثرگذار در بروز نا هنجاری ها و آسیب های اجتماعی از موضوع های مورد بررسی جامعه شناسان و آسیب شناسان اجتماعی است.یکی از عوامل که در مواجهه با خشونت علیه زنان باید به آن توجه کرد نگرش مثبت به آن می باشد.نگرشها به خشونت علیه زنان متفاوت است اما نگرش مردان در بستر فرهنگی خود عامل مهمی در پیدایش و باز تولید خشونت علیه زنان است و با آگاهی از نگرش مردان به این مسئله است که می توان گفت که آیامردانزمینه ساز خشونت هستند. خشونت علیه زنان پدیده ای است که در تمام جوامع و در تمام اقشار و طبقات آن صرف نظر از موقعیت اجتماعی و سطح تحصیلات شان دیده می شود و به عبارتی دیگر خشونت علیه زنان علیه زنان امری جهانی است. اشترواس و گلز (1986) گزارش دادند که 28% درصد زنان مورد بررسی آنان در ایالت متحده گفته اند که حداقل یک مرتبه خشونت فیزیکی را در زندگی با شریک خود تجربه کرده اند. در خاورمیانه 32% درصد زنان طبق گزارش حاج یحیی (1997) در طول یکسال گذشته مورد بدرفتاری فیزیکی قرار گرفته اند. خشونت علیه زنان در سطوح بالاتری میانزنان ناحیه کیسی در کنیا گزارش شده است. ریکس گزارش داد که 58% درصد زنان در کیسی طبق گفته خود اغلب و یا گهگاه مورد ضرب و شتم قرار می گیرند (423 : 2000 ،Huch). در ایران هرگز آمار رسمی و دقیقی از خشونت علیه زنان اعلام نشده است.یکی از عوامل موثر بر خشونت علیه زنان، نگرش مردان نسبت به این پدیده است.با شناخت نگرش ها می توان به پیش بینی هایی در مورد تجربیات قبلی و رفتارهای بعدی افراد دیگر در وضعیت های خشن نایل شد( اندرسون و همکاران،1977 : 126).
یکی از روش هایی که محققان اجتماعی می توانند ایفا کنند، شناسایی باورها و نگرش هایی است که مردم درباره خشونت و قربانیان دارند. با شناخت این نگرش ها، می توان برنامه های موثری را برای رویارویی با این نگرش هاطراحی و اجرا کرد(اندرسون و همکاران، 1977: 127). از طرف دیگر نگرش مردان خود تحت تاثیر عوامل مختلفی است که در این تحقیق تاثیر سرمایه فرهنگی مردان بر نگرش آنان به این پدیده مورد بررسی قرار میگیرد. سرمایه فرهنگی متفاوت می تواند یکی از عوامل موثر بر نگرش مردان به خشونت علیه زنان باشد که از طریق فرایند جامعه پذیری اعمال نفوذ می کند.سرمایه فرهنگی، گرایش ها، عادت های دیرپایی هستند که از طریق فرایند جامعه پذیری حاصل می شوند و نیز شامل اهداف ارزشمند( صلاحیت های تحصیلی، فرهیختگی)این مفهوم به فراخور مکانیزم های بررسی روابط اجتماعی امکان نگرش ها و تفاسیر متنوعی در مورد روابط بشری را مقدور می سازد. و مسئله این است که اگر سرمایه فرهنگی متفاوت که درجامعه جریان دارد چه تاثیری بر نگرش مردان به خشونت علیه زناندارد وآیا سرمایه فرهنگی قادرخواهد بود نگرشهای مثبت را در زندگی اجتماعی بارور سازد.از آنجایی که بررسی پدیده ها و مسایل اجتماعی از دغدغه های اساسی جامعه شناسی می باشد در این راستا است که تحقیق حاضر شکل یافته است تا بتواند به بررسی نگرش در خصوص یکی از آسیب های اجتماعی (خشونت علیه زنان) بپردازد. در واقع در این تحقیق در پی پاسخ به این مسئله می باشد که میزان سرمایه فرهنگی چه تاثیری بر نگرش مردان نسبت به خشونت علیه زنان دارد؟
ضرورت و اهمیت تحقیق
نگرش مقدمه ای است بر عمل. هر رفتاری که از فرد سر میزند با نوعی نگرش همراه است اگر نگرش را مقدمه عمل بدانیم هر نگرش خاص به یک پدیده یا مقوله خاص، آمادگی خاصی در فرد برای عمل ایجاد می کند در نتیجه نگرش مردان به خشونت علیه زنان و نوع احساس و جهتگیری آنان نسبت به این پدیده می تواند در مسائل اجتماعی و خانوادگی آنان موثر باشد .دلایل گوناگونی را می توان برشمرد که دال بر اهمیت مطالعه و بررسی درباره ی مساله ی خشونت علیه زنان باشد.خشونت ممکن است اثرات طولانی مدت بر وجود و رفتار قربانی بگذارد و سلامت جسمی – روانی و قدرت سازگاری او را کاهش دهد و روابط خانوادگی و اجتماعی او را از حال عادی خارج نماید. زنان اغلب از ماهیت درهم پیچیده تاثیرات احساسی و فیزیکی خشونت و بد رفتاری صحبت می کنند. هر عمل خشونت آمیز و بدرفتاری درخود عوامل روان شناختی مثل تحقیر، خجالت، ایجاد سلطه و اعمال قدرت را در بر می گیرد. بنابراین هیچ معلول فیزیکی جدای از معلول های روانی دیگر نمی باشد (Humphreyes &Thiara ،: 2003 129). اگر زنان را به عنوان رکن اصلی خانواده در نظر بگیریم خواهیم دید که منبع عظیمی از نیروی انسانی راکه مورد خشونت علیه زنان قرار گرفته اند مورد غفلت واقع شده اند.اثرات خشونت فقط به زنان محدود نمیشود بلکه کل خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد.گرچه درباره ی رابطه سرمایه فرهنگی با آسیب های اجتماعی تحقیق صورت نگرفته است اما از مهمترین فرضیه های مطرح شده در زمینه سرمایه فرهنگی، تاثیر آن بر آسیب های اجتماعی است. بدین ترتیب یکی از ضرورت های بحث سرمایه فرهنگی در ایران وجود آسیب و افزایش مشکلات اجتماعی است. با این توصیف، از آنجا که پژوهشی در زمینه سرمایه فرهنگی و نگرش مردان به خشونت علیه زنان انجام نشده است و شناخت و دریافت درستی از نگرش مردان به خشونت علیه زنان وجود ندارد و هم چنین وجود چنین آسیبی در خانواده ها که می تواند نهاد خانواده را با چالش های بنیادی روبه رو سازد لذا انجام چنین پژوهش هایی بیش از پیش ضروری به نظر می رسد.اهمیت موضوع در این است که طبق نتایج بدست آمده در این تحقیق سرمایه فرهنگی تاثیری مهمی در نگرش مردان به خشونت علیه زنان داشته و عامل تاثیر گذاری در نگرش مردان به خشونت علیه زنان بوده است. و هرچه مردان سرمایه فرهنگی بالایی را تصاحب کنند به نوعی آگاهی خود را از مسایل اجتماعی بالا می برند و به نگرش بهتری به خانواده و مسایل اجتماعی آن دارند.
اهداف تحقیق
در این تحقیق برانیم که تا با بررسی نگرش مردان به خشونت علیه زنان تاثیرسرمایه فرهنگی را بر نگرش مردان به خشونت علیه زنان را بسنجیم. می خواهیم بدانیم در سرمایه فرهنگی های متفاوت چه تاثیری بر نگرش مردان به خشونت علیه زنان دارد.
بررسی نگرش مردان به خشونت علیه زنان
بررسی انواع خشونت علیه زنان و رابطه ای ان با انواع سرمایه فرهنگی
تاریخچه تحقیقات پیرامون خشونت
تا سه دهه قبل هیچ یک از جامعه شناسان به طور خاص به بررسی پدیده خشونت علیه زنان نپرداخته بودند. آنان با اینکه از وجود خشونت در خانواده آگاه بودند، گمان میکردند این نوع رفتار خشونت آمیز استثنائی است. در شرایط بحرانی در میان خانواده ها بروز میکند. اما از اوایل دهه 1970 میلادی نگاه پژوهشگران متوجه این پدیده شد و با انجام دادن بررسی های گوناگون کوشیدند که خشونت خانوادگی را شناسایی کنند. علاوه بر جامعه شناسان گروهی از محققان علوم دیگر و افراد علاقه مند به مسائل اجتماعی نیز به پدیده خشونت علاقه نشان دادند که از آن میان می توان از روان شناسان نام برد که با مطالعه آثار خشونت بر سلامتی روانی زنان ، اقدامات مفیدی انجام دادند (اعزازی، 1380: 12). سازمان ملل متحد بررسی مساله خشونت علیه زنان را در زمانی اغاز کرد که کنفرانس جهانی زنان در کوپنهاک (1980) و نایروبی (1985) تشکیل شد. آشنایی همه اعضای سازمان ملل با موضوع خشونت علیه زنان به عنوان نقض حقوق بشر نتیجه ای فشاری بوده است که سازمان های غیر دولتی زنان به دولت ها و دستگاههای بین المللی و منطقه ای حافظ حقوق بشر وارد اورده بودند. البته اوج اقدامات و برنامه های مبارزه با خشونت در دهه 1990 انجام پذیرفته است. کنفرانس جهانی حقوق بشر سال 1993 کنفرانس بین المللی جمعیت و توسعه سال 1994، کنفرانس جهانی توسعه اجتماعی سال 1995 چهارمین کنفرانس زنان پکن سال 1995 و چهل و نهمین مجمع عمومی سازمان جهانی بهداشت سال 1996، تماما در زمره کنفرانس ها و مجامعی بودند که موضوع خشونت علیه زنان را به عنوان معضل جهانی مورد بررسی قرار دادند و ضمن تبیین اشکال، علل و عوامل و پیامد های پدیده خشونت به تدوین سیاست ها و برنامه های عملی در راستای مبارزه با آن پرداختند(شجاعی،1384: 457).گسترش دامنه خشونت به تمامی کشورها و زمانها، موجب شده است این پدیده نزد پژوهشگران و محققان، مفاهیم و مصادیق گوناگون و تفسیرهای متعددی را متبادر به ذهن کند. بررسی علمی و تخصصی خشونت در حوزه جرم شناسی ایجاب می کند در ابتدا مفهوم این خشونت و انواع ان تبیین شده، وجه تمایز مصادیق آن مشخص گردد و چنان تعریفی از عبارت خشونت ارائه شود تا از تفسیر ها و برداشت های متفاوت، جلوگیری شود.به دلیل ویژگی های خاص خشونت علیه زنان، آثار و نیازهای قربانیان این خشونت نیز، شکل ویژه ای به خود می گیرد.در تحقیقی در باب نگرش زنان عرب به الگو های متفاوت کنار آمدن با همسر ازاری با هدف ارتباط بین زمینه فرهنگی- اجتماعی و سیاسی- اجتماعی عرب، به این نتیجه به دست امد ه اغلب شرکت کنندگان دارای ویژگی هایی چون ادراک زنانه سنتی، نگرش های قالبی نسبت به نقش های جنسیتی، سطوح بالای گرایش به مذهب، گرایش قوی به خانواده، پیش فرض های مربوط به احساس مسئولیت در برابر رفتار خشونت آمیز شوهران و پافشاری بر عدم در خواست کمک از نماینده های رسمی و یا ترک خانواده بودند(حاج یحیی،2002). در پژوهش دیگری که به آزمون نگرش های مربوط به خشونت زناشویی در چهار جامعه اسیایی( چین، کره، ویتنام و کامبوج) پرداخته است، مشخص شد که 27 درصد از کل پاسخ گویان اظهار کرده اند که شاهد نوعی از خشونت خانوادگی در دوره کودکی بوده اند.
در ایران نیز در دهه اخیر مطالعات زیادی در باب مسئله خشونت علیه زنان وجود دارد، اما سهم ناچیزی از این مطالعات به نگرش نسبت به خشونت علیه زنان اختصاص دارد.
خشونت علیه زنان در جهان
در اکثر جوامع بشری زنان به شکل های گوناگونی خشونت وابسته به جنسیت را تجربه میکنند که بیشتر آنها خانوادگی و به دست شوهر، پدر، و یا برادر که جزو نزدیکترین بستگان زن می باشد، انجام می شود. این خشونت ها به اشکال مختلف متناسب با سطح فرهنگ جوامع نسبت به زنان و دختران صورت میگیرد. در آمریکا پس از دستگاه پلیس و نیروی انتظامی و ارتش، خانواده خشن ترین گروه اجتماعی است و بیشترین قربانیان خشونت در خانواده، زنان و کودکان میباشند. در این کشور بر اساس اخبار جنائی 99 ./. درصد از قتل های زنان و دختران و دیگر خشونت های که به آنها روا می شود به دست شوهران، نامزدها، شوهران سابق، پدران و برادرانآنها صورت میگیرد. یعنی به دست کسانی که بر اساس انتظار می بایست بزرگترین حامیانآنها باشند.این موقعیتی است که نیمی از جمعیت جهان صرفا به این خاطر که دارای جنسیت مونث هستند از طرف جنس به اصطلاح قوی یا جنس مذکر مورد خشونت قرار میگیرند( احمدی خراسانی، 1379: 135).در سال 1985 در شهر سائوپولوی برزیل 81% درصد تجاوز های گزارش شده به دست شوهران و دوستان پسر زنان صورت گرفته است. در فرانسه 95% درصد قربانیان خشونت های گزارش شده زنان هستند. 51% درصد این زنان قربانی، مورد تجاوز جنسی همراه با شکنجه ی شوهران خود قرار گرفته اند.در فرانسه 95% درصد قربانیان خشونت های گزارش شده زنان هستند. 51% درصد این زنان قربانی، مورد تجاوز جنسی همراه با شکنجه ی شوهران خود قرار گرفته اند.در سال 1990 در یک بررسی تصادفی از زنان گواتمالا 49% آنان از سوی شریک زندگی خود، مورد بدرفتاری های شدید جسمانی، روانی و یا جنسی قرار گرفته اند. 90 % درصد زنان هندی قربانی بدرفتاری جسمی و روانی شوهران قرار گرفته اند. در ایآلات متحده ی امریکا براورد شده که سالانه دو میلیون زن از شریک زندگی خود کتک می خورند که نیمی از آنها به مداوای پزشکی نیاز دارند. علاوه بر این در این کشور هر شش دقیقه یک زن مورد تجاوز جنسی از سوی افرادی غیر از شریک زندگی خود قرار گرفته اند که 85% درصد تجاوز جنسی به پلیس گزارش نمی شود و تنها کمتر از 5% درصد از تجاوز کنندگان به زندان می افتند. در کانادا از هر 4 زن یک مورد حملات جنسی قرار می گیرد. در منطقه روستایی بنگلادش، سوء تغذیه در میان دختربچه ها سه برابر پسر بچه هاست. سالانه هشت تا 10 هزار دختر برای روسپیگری از تایلند به ژاپن اورده می شوند. در پاکستان 99% زنان خانه دار از شوهران کتک می خورند. در امریکا بیش از 50% درصد زنان و کودکان به دلیل خشونت علیه آنان در خانه پا به فرار می گذارند. هر ساله بیش از 1 میلیون زن به علت آسیب های وارده ناشی از کتک به دنبال حمایت های پزشکی هستند( نوابی نژاد، 1385: 167-168 ).جان ای، ابراین پژوهشی تحت عنوان " خشونت در خانواده های مستعد طلاق در آمریکا " در سال 1969 با استفاده از نمونه ای شامل 150 نفر که 52% درصد آنها را زنان و 48% درصد آنها را مردانی که درگیر طلاق بودند تشکیل می دادند. وی از طریق مصاحبه به نتایج زیر دست یافت، رفتار خشونت گرایانه بیشتر در خانواده هایی متداول است که شوهرانآنها در شغل و نقش نان آوری خانواده موفق نبودند و هم چنین شوهران پایگاه شوهران توسط اعضای دیگر خانواده مورد تهدید واقع می شد. آنها جهت اثبات مجدد برتری پایگاه انتسابی شان در برابر دیگر اعضای خانواده دست به رفتار خشونت گرایانه متوسل می شدند( (Obrah, 1971:698 .
ریچارد گلس در پژوهشی تحت عنوان “نداشتن سر پناه، پویایی اجتماعی خشونت در ازدواج" در سال 1979 بر روی 80 خانواده در نیویورک آمریکا از طریق مصاحبه با اعضای خانواده ها انجام داده و به نتیجه رسید که خشونت علیه زنان بیشتر در منزل روی میدهد و شدت خشونت ، تجربه خشونت در دوران کودکی و منابع اقتصادی و اجتماعی، نداشتن سر پناه و محدودیت های بیرونی در ادامه زندگی زن با شوهر خشونت گر تاثیر دارد. (Gellse, 197:75)
ساندرا ، جی ال رو کیج در سال 1973 در کشور آلمان رابطه بین ارزش ها وخشونت را با این فرضیه خشونت آمیز از تعهد به ارزش های خرده فرهنگی و الگوی نگرش منتج می شود، مورد پژوهش قرار دارد و به این نتیجه رسید که رابطه ی نسبتا ضعیفی بین نگرش ها و رفتار خشونت آمیز وجود دارد (Ball-rokeech,1973:559).جولیاس بابکوک و همکارانش در یک پژوهش تحت عنوان "خشونت و قدرت، رابطه بین الگوهای ارتباط، تفاوت های قدرت و خشونت علیه زنان در سال 1993 در واشنگتن بر روی نمونه ای شامل 95 زوج که ازدواج کرده بودند انجام داد.این تحقیق بیان می کند که قدرت در روابط زناشوئی عوامل خطر را برای خشونت شوهر نسبت به زن فراهم می کند. تفاوت های قدرت زناشوئی به وسیله تفاوت هایی در پایگاه اقتصادی، قدرت تصمیم گیری و الگوهای ارتباط و مهارت عملیاتی، مشخص شوند. نتیجه پژوهش این بود که متغیر های پایگاه اقتصادی – اجتماعی به طور معنا داری با خشونت شوهران یا آزار روانی مرتبط بودند(Babcook.efal,1993 :40-42).
ماریا روی در تحقیقی انجام داده است که جامعه آماری آن موسسه زنان مورد بدرفتاری قرار گرفته و بحران زده می باشد. حجم نمونه 150 مورد که به طور اتفاقی از 1000 مورد موجود انتخاب شده اند. روش انجام این پژوهش پیمایش توصیفی می باشد.ایشان نه عامل موثر را در ایجاد خشونت را بیان می کند، مشارکت بر سر پول،حسادت، مسائل جنسی، مصرف الکل یا اعتیاد به مواد مخدر،اختلاف بر سر فرزندان،بیکاری شوهر، علاقه زن به کار بیرون خانه، بارداری، مصرف الکل یا مواد مخدر از طرف زن.هوتالیگ و سوگارمن با بررسی بیش از 400 گزارش مربوط به زنان کتک خورده که در فاصله سال های 1970 تا 1985 در سمینارها ارائه و در مجلات چاپ شده بود کوشیدند مشخصاتی را در مورد زنان طبقه بندی کنند که در میانآنها عمومیت دارد و سبب می شود که قربانی خشونت گردند. یک عامل مشترک که در میانزنان کتک خورده وجود داشت تجربه خشونت در دوران کودکی بود. عامل دیگر عامل سن بود احتمال قربانی شدن زنان جوان تر بیشتر از زنان با سنین بالاتر بود.در نهایت محققان بیان کردند آنچه مثابه عاملمشترک در میانزنان کتک خورده مشاهده می شود تنها جنس آنها یعنی تعلق داشتن به جامعه زنان است ( اعزازی، 1380 :50 ).
پیشینه تجربی تحقیق در ایران
رساله دوره دکتری تحت عنوان «بررسی عوامل موثر بر میزانخشونت علیه زنان» توسط پژوهشگر اکبر شریفیان دررشته جامعه شناسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی تهران به راهنمایی دکتر عزت الله سام آرام در مرداد 1385 انجام شده است.رساله حاضر، پژوهشی است که در زمینه بررسی علل و عوامل موثر بر خشونت علیه زنان که با روش پیمایشی انجام شده است.جامعه آماری این پژوهش کلیه خانواده های ساکن تهران در زمان پژوهش و فرد مورد مشاهده زن شوهر دار ساکن خانواده تهرانی است که در زمانپژوهش با همسر خود زندگی می کند.هدف اصلی پژوهش توصیف و تحلیل کم وکیف خشونت علیه زنان در خانواده های تهرانی و ارائه راهبرد های مناسب در جهت پیشگیری و کاهش آن می باشد. جهت رسیدن به هدف پژوهش با توجه به تاریخچه خشونت علیه زنان و بررسی مطالعات و تحقیقات و تئوریهای مناسب جهت تبیین خشونت علیه زنان و در نهایت ارائه پیشنهادات مورد توجه واقع شده است.در این رساله به این نتایج رسیده اند که 100 درصد افراد مورد مطالعه تحت خشونت علیه زنان که در 4 بعد خشونت روانی- خشونت اجتماعی اقتصادی- خشونت فیزیکی مستقیم- خشونت فیزیکی غیر مستقیم سنجیده شده بود واقع شده اند.تمام فرضیات پژوهش به جز یکی از آنها که وجود رابطه معکوس میان پای بندی شوهر به اخلاقیات و خشونت علیه زنان را عنوان می کرده تایید شدند.
در پژوهشی که سال 1381 در 28 مرکز استان کشور توسط دکترقاضی طباطبایی، دکتر محسنی تبریزی و دیگران صورت پذیرفته عنوان شده که میانگین های مرتب شده دوره های زندگی زنان نشان می دهد که یک سال اول ازدواج، دورانتنگنای مالی، پس از تولد فرزندان، حداقل یک بار در ماه، میانسالی و دوران میانسالی و دوران بارداری پر خشونت ترین دوره های زندگی زنان هستند. 7/52 درصد از کل پاسخگويان در پژوهش ملی بررسی خشونت علیه زنان دقيقا اعلام کردهاند که از اول زندگی مشترک تا کنون قربانی اين نوع خشونت که شامل به کاربردن کلمات رکيک، دشنام، داد و فرياد، بهانهگيریهای پی در پی و ... است، بودهاند.رتبه بعدی از آن خشونت فيزيکی از نوع دوم است که ۸/۳۷ درصد از زنان ايرانی از اول زندگی مشترک خود، ان را تجربه کردهاند.اين نوع خشونت شامل سيلی زدن ، زدن با مشت يا چيز ديگر،لگدزدنو ... است. رتبه سوم با رقم ۷/۲۷ درصد متعلق به خشونتهای ''ممانعت از رشد اجتماعی و فکری و آموزشی'' است که شامل ايجاد محدويت در ارتباطهای فاميلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاريابی و اشتغال و ايجاد محدويت در ادامه تحصيل و مشارکت در انجمنهای اجتماعی است .يافتههای تحقيق قاضی طباطبايی و همکارانش در ارتباط با عوامل موثر بر خشونت علیه زنان نشان میدهد که وضعيت تحصيلی نيز بر ميزان همسرآزاری تاثير دارد. زنان بیسواد بيشترين و زنان دارای فوق ديپلم و ليسانس کمترين خشونت را از اول زندگی مشترک خود تجربه کردهاند.زنان۵۵ تا ۵۹ ساله بالاترين و زنان۲۰ تا ۲۴ ساله پائينترين مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشتهاند. زنان غير شاغل نيز بيشتر و زنان شاغل کمتر خشونت را تجربه کردهاند . براورد علی انجام شده مربوط به گستره خشونت علیه زنان در 28 مرکز استان کشور نشان می دهد که 66 درصد خشونت مورد مطالعه از اول زندگی مشترک حدود 30 درصد خانواده ها خشونت فیزیکی جدی و در 10 درصد خانواده ها خشونت های منجر به صدمات موقت ویا دائم گزارش شده است(طباطبایی، تبریزی و دیگران 1381).
خانم ملیحه مرعشی پایان نامه کارشناسی ارشد خود را در سال 1383 تحت عنوان " بررسی عوامل موثر بر تحمل خشونت (همسر ازاری) در زنان شهر تهران در رشته مددکاری اجتماعی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی تهران به راهنمایی دکتر تقی دوست قرین ، به بررسی و شناخت تاثیر عوامل جمعیت شناختی ، اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و فردی در تبیین تحمل خشونت زنان پرداخته است. جامعه آماری این پژوهش زنان متاهل ساکن شهر تهران در سال 1383 می باشند. این پژوهش یا استفاده از روش تحقیق پیمایشی و روش نمونه گیری مختلط و حجم نمونه 350 نفر بر روی زنان متاهل ساکن شهر تهران که طول ازدواج آنها حداقل یک سال بوده انجام گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد که از متغیر های مورد مطالعه بین تحصیلات زوجین، میزان درامد مرد، عدم وجود منابع اقتصادی برای زن، احساس زن در مورد برخورد جامعه با زنان مطلقه، احساس زنان در مورد عدم وجود حمایت های اجتماعی، تجربه خشونت، حمایت از طرف خانواده پدری و تحمل خشونت توسط زنان ارتباط معنا دار نشان داده است.
فاطمه رحیمی پایان نامه کارشناسی ارشد خود را در سال 1387 تحت عنوان " بررسی عوامل موثر بر میزان خشونت علیه زنان در خانواده های مهاجر افغان در رشته مددکاری اجتماعی در دانشکده علوم اجتماعی در دانشگاه علامه طباطبایی تهران به راهنمایی دکتر طاهره قادری به انجام رسانده است . جامعه آماری این پژوهش شامل تمام خانواده های مهاجر افغان ساکن در شهر ری استان تهران می باشد. روش انجام پژوهش از نوع پیمایشی و بر اساس پرسش نامه ساخته شده است. که با مراجعه حضوری به خانواده ها اطلاعات جمع آوری گردیده است. روش نمونه گیری پژوهش نیز زنجیره ای هدفمند می باشد. نتایج کلی پژوهش نشان می دهد که زنان افغان تحت انواع خشونت فیزیکی، روانی، اقتصادی قرار می گیرند که در میزان این خشونت متغیر های مختلفی مثل پایگاه اقتصادی و اجتماعی مردان مشاهده و تجربه خشونت مرد در خانواده پدری، میزان حمایت خانوادگی از زن و متغیرهای ناشی از مهاجرت در این پژوهش تایید شده و خشونت علیه زنان مهاجر افغان رابطه معنا دار بوده است.
محسن مارابی در سال 1384 در پایان نامه کارشناسی ارشد خود در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی به راهنمایی دکتر طلعت اللهیاری تحت عنوان"بررسی عوامل خشونت موثر بر خشونت علیه زنان در شهرستان کامیاران" انجام داده است که روش تحقیق پیمایشی و روش نمونه گیری طبقه بندی متناسب می باشد. بر روی 386 نفر از زنان مورد خشونت ساکن در مناطق شهری و روستایی شهرستان کامیارانانجام داده است. بر پایه این نتایج اکثر زنان نمونه آماری از طرف شوهرانشان مورد شدیدترین انواع خشونت قرار گرفته اند که خشونت روانی به میزان 50 درصد، خشونت اقتصادی 81.6 درصد و خشونت جسمی و جنسی هر کدام به میزان 95.3درصد وجود داشته است( مارابی،1384).
اقای دکتر ازاد ارمکی پژوهش خود را در سال 1375 تحت عنوان " بررسی وضعیت خشونت در شهر تهران" به صورت نظر سنجی در شهر تهرانانجام داده است در این بررسی 46 درصد افراد نمونه را مردان و 54 درصد را زنان تشکیل می دادند. این پژوهش به دنبال این هدف بود که آیا در جامعه خشونت وجود دارد؟ دلایل و شرایط آن کدامند؟ چه کسانی تحت چه شرایطی به این عمل دست می زنند؟ دراین پژوهش پاسخ گویان معتقد بودند که خشونت در جامعه تهران زیاد و بسیار زیاد است. 23 درصد تا حدود 8 درصد و یا خیلی کم و 5 درصد بی نظر. براین اساس جامعه تهران با درصد بالایی مبتلا به آسیبی چون خشونت هستند. در میانانواع خشونت خانوادگی، خشونت کلامی با 45 درصد به طور یکسانی برای مردان و زنان روی می دهد. اما در تعیین میزان بروز خشونت 52 درصد از پاسخ گویان به استفاده از خشونت فیزیکی اقدام نموده اند که در این میانمردان سهم بیشتری را دارا بودند که میزانآن با افزایش سن در مردان کاهش و با افزایش تحصیلات افزایش می یابد(ازاد ارمکی،1375 : 53-44).
احمد ابراهیمی پایان نامه کارشناسی ارشد خود را در سال 1385 تحت عنوان" بررسی تاثیر مراجعه به کلانتری در وضعیت خشونت علیه زنان علیه زنان" در شهر قزوین در رشته مددکاری اجتماعی در دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی به راهنمایی دکتر منیر اسادات میر بهاء به انجام رسانده است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام زنانی است که در فاصله فروردین ماه تا اسفند ماه سال 1383 به دلیل خشونت علیه زنان جهت اقامه دعوی به یکی از کلانترهای پنجگانه شهر قزوین مراجعه نموده اند.روش انجام پژوهش از نوع پیمایشی توصیفی و بر اساس مصاحبه شخصی، پرسش نامه عینی، بحث میزگرد و مصاحبه تلفنی بوده است که با روش نمونه گیری تمام شماری انجام گرفته است و به این نتایج رسیده است که بین میزانخشونت علیه زنان علیه زنان و زمان مراجعه به کلانتری رابطه وجود دارد. بین وجود وقایع و موقعیت های تنش افرین در زندگی و میزان و نوع خشونت اعمال شده علیه زنان رابطه وجود دارد.
کلثوم حضوری پایان نامه کارشناسی ارشد خود را در سال 1383 تحت عنوان "بررسی وضعیت زنان خشونت دیده قبل و بعد از شکایت در کلانتری " در رشته مددکاری اجتماعی دانشکده علامه طباطبایی به راهنمایی دکتر انور صمدی داد به انجام رسانده است. جامعه آماری این پژوهش کلیه زنان متاهل منطقه 16 تهران که در فاصله 18 ماه بین سال 80 تا 82 بر اثر خشونت علیه زنان به کلانتری 120 در نازی آباد شهر تهران مراجعه کرده و از شوهران خود شکایت نموده اند. روش انجام این پژوهش از نوع پیمایشی توصیفی و روش نمونه گیری ان از نوع تمام شماری می باشد. نتایج پژوهش حاکی از معنا دار بودن رابطه بین مشاهده خشونت توسط شوهر در خانواده پدری، تجربه خشونت توسط شوهران، دخالت خویشاوندان زوجین و وقوع خشونت علیه زنان می باشد.اما بین اعتیاد همسر به الکل و مواد مخدر، رضایت زوجین در انتخاب یکدیگر و وضعیت جسمی و روانی زوجین و وقوع خشونت علیه زنان رابطه ی معناداری مشاهده نشده است.
آسیه کامرانی در یک پژوهش به " بررسی و شناخت و میزانخشونت علیه زنان علیه زنان و عوامل موثر بر ان در خانواده های ساکن شهر دره شهر" در سال 1387-1388 در دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی به راهنمایی دکتر محمد زاهدی اصل پرداخته است. در این پژوهش با توجه به مباحث مطرح شده در بخش نتایج توصیفی تحقیق و آزمون فرضیات، نتایج این تحقیق با تحقیقات موجود در زمینه خشونت علیه زنان مورد مقایسه قرار خواهد گرفت.این پژوهش بر روی 120 نفر از زنان ساکن در شهر دره شهر انجام شده که حداکثر 5 سال از ازدواج این زنان گذشته بود. و از کلیه گروههای سنی، تحصیلی و اجتماعی و به شیوه تمام شماری انتخاب شدند. در این پژوهش که بین گرایش های اقتدارگرایانه مردسالاری در مرد و خشونت علیه زنان علیه زنان رابطه معناداری مشاهده شده است.
پرویزبگرضایی، پژوهشی را در سال 1382 تحت عنوان " بررسی عوامل مؤثر برمیزان خشونت مردان نسبت به زنان در خانواده مطالعه موردی، شهرستان ایلام" در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی در رشته کارشناسی ارشد رشته مطالعات زنان به راهنمایی دکتر عذرا جاراللهی انجام داده است. سوال اصلی این پژوهش این است که چه عواملی بر میزان خشونت مردان نسبت به زنان در خانواده تأثیر دارند؟ و هدف اصلی نیز شناخت این عوامل و ارائه راهکارهای لازم جهت کاهش پدیده خشونت خانوادگی میباشد. برای رسیدن به پاسخ سؤال فوق و اهداف مورد نظر تحقیق،از نظریات مختلفی در زمینه خشونت خانوادگی استفاده شدهاست.و فرضیههایی در زمینه ارتباط عوامل مختلف (مانند تجربه و مشاهده خشونت در خانواده خاستگاه توسط مرد، میزان پایبندی مرد به اعتقادات مذهبی، سوءظن مرد نسبت به زن، میزان دخالت خویشاوندان مرد در زندگی آنها، میزان تصمیمگیری زن در امور زندگی، میزان رضایت و علاقه زن به همسر هنگام ازدواج، تعداد فرزندان، پایگاه اقتصادی – اجتماعی مرد، اختلآلات روانی (پرخاشگری) مرد، اعتیاد مرد به مواد مخدر و الکل و تحصیلات زن) با میزان خشونت فیزیکی و روانی مردان نسبت به همسران خود به محل آزمایش گذاشته شد. در این تحقیق از روش پیمایشی (توصیف و تحلیل) و تکنیک پرسشنامه استفاده شده است. جامعه آماری کلیه زنان متأهل ساکن در شهرستان ایلام بودهاند. که 250 زن به شیوه نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای انتخاب شدهاند.نتایج حاصله حاکی از معنادار بودن رابطه میان تجربه و مشاهده خشونت در خانواده خاستگاه توسط مرد، میزان پایبندی مرد به اعتقادات مذهبی، میزان دخالت خویشاوندان مرد در زندگی آنها، میزان رضایت و علاقه زن به همسر، میزان سوء ظن مرد نسبت به زن، تعداد فرزندان، پایگاه اقتصادی- اجتماعی مرد، اختلآلات روانی (پرخاشگری) مرد، تحصیلات زن، اعتیاد به مواد مخدر و الکل و میزان خشونت مردان علیه همسران خویش است.اما میان میزان تصمیمگیری زن در امور مهم زندگی با میزان خشونت مردان علیه زنان خویش رابطه معناداری یافت نشد.نتیجه گیری کلی نشان میدهد که اکثر زنان جامعه آماری از طرف همسرانشان مورد خشونت قرار گرفتهاند. و شایع ترین خشونت در بین آنها خشونت روحی – روانی بوده است. به همین دلیل توصیه میشود که سازمانها و نهادهای ذیربط با ایجاد مراکز مددکاری و مشاوره خانواده شیوههای صحیح زندگی کردن و نحوه رفتار زن و شوهر با همدیگر را به آنهاآموزش دهند.
امیر ملکی( استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور) و پروانه نژاد سیژی(پژوهشگر و عضو جهاد دانشگاهی واحد لرستان ) پژوهشی را تحت عنوان "رابطه ی مولفه های سرمایه اجتماعی خانواده با خشونت علیه زنان علیه زنان در شهر خرم اباد" انجام داده اند که در مجله بررسی مسائل اجتماعی ایران، سال اول، شماره دوم تابستان 1389 به چاپ رسید.مقاله ی حاضر از دریچه روابط حاکم به بررسی تاثیر سرمایه ی اجتماعی خانوادگی و مولفه های ان بر خشونت علیه زنان علیه زنان در شهرستان خرم اباد پرداخته شده است. جامعه آماری در این تحقیق زنان شوهر دار تحت پوشش مراکز بهداشتی-درمانی شهری شهر خرم اباد بوده اند که با استفاده از فرمول کوکران ، 383 نفر انتخاب بررسی شدند. یافته های تحقیق حاکی از ان است که 1- کمترین تجربه ی خشونت علیه زنان در حوزه ی خشونت فیزیکی مستقیم و بیشترین موارد در حوزه ی خشونت فیزیکی غیر مستقیم و روانی- عاطفی است. 2- در حدود نیمی از افراد بررسی شده دارای سرمایه اجتماعی خانوادگی در حد زیاد و خیلی زیاد و مابقی دارای سرمایه اجتماعی متوسط و کم بودند. 3- سرمایه اجتماعی و مولفه های ان نقش تعیین کننده ای در خشونت علیه زنان علیه زنان داشتند، به نحوی که سرمایه اجتماعی به تنهایی 58 درصد واریانس خشونت علیه زنان را تبیین می کند. 4- در تحلیل چند متغیر، پس از سرمایه اجتماعی، متغیر تحصیلات زن مهم ترین تبیین کننده ی خشونت علیه زنان علیه زنان و موثرترین منبع با ارزش اجتماعی و فرایند توانمندسازی زنان شناخته شد.
جمع بندی تحقیقات
از آنجا که علم خاصیت انباشتی دارد تحقیقات پیشین در زمینه ی موضوع مورد نظر می تواند منبع با ارزشی در هدایت تحقیق و معرفی نظریه هایی برای آزمون و تفسیر های احتمالی از مشاهدات باشند(دواس،1383: 33). از طرف دیگر بررسی پیشینه ی تحقیق معمولا نقدی از دانش موجود درباره ی موضوع پژوهش است که اگر به درستی صورت گیرد به بیان مساله کمک می کند و یافته های تحقیق را به پژوهش های قبلی پیوند می دهد. در بررسی پیشینه تحقیق تعریف و تحدید مساله، قرار دادن یافته های تحقیق در چهارچوب تحقیقات قبلی، اجتناب از دوباره کاری و انتخاب روش و اندازه گیری دقیق تر عملی می شود( سرمد و همکاران،1379: 55). علی رغم کثرت تحقیقات انجام شده در مورد خشونت علیه زنان علیه زنان و عوامل موثر بر ان، تاثیر سرمایه فرهنگی بر نگرش مردان به خشونت علیه زنان و نگرش به خشونت علیه زنان دارای پیشینه ی مطالعاتی نیست و محقق جهت پیشینه ی تحقیق به خشونت علیه زنان رجوع کرده است.با توجه به پژوهش های انجام شده در می یابیم که جمعیت مورد مطالعه کل آنهازنانی بوده اند که مورد خشونت قرار گرفته اند و در بعضی از تحقیقات نشان می دهد که این زنان برای احقاق حق خود به مراجع قضایی مراجعه کرده اند و فرضیه های پژوهش در این نمونه ها آزمون شده است.پژوهش حاضر از لحاظ متغیر های مستقل و جمعیت مورد مطالعه با تمام پژوهش های انجام شده متفاوت و تکراری نمی باشد. جمعیت آماری این پژوهش مردان می باشند در صورتی که تمامی تحقیقات انجام شده درباره ی خشونت به زنان خشونت دیده پرداخته اند و به عامل موثر خشونت که همانمردان باشند نپرداخته اند. هیچ کدام از مطالعات صورت گرفته به طور خاص بر بررسی مفهوم نگرش و تدوین چارچوب نظری جامعی در این زمینه نپرداخته اند. در رساله دکتری اقای اکبر شریفیان تمام ابعاد خشونت علیه زنان با طراحی سوآلاتی مناسبی مورد سنجش قرار گرفته است و هم چنین از تئوری هایی مختلف در سطوح خرد و میانه و کلان بهره گرفته است و به رابطه علی و معلولی بین متغیر های مستقل و خشونت نیز اشاره شده است . در پژوهش ملي "بررسي خشونت خانگي عليه زنان مجری طرح قاضی طباطبایی" براي افزايش دقت در اندازهگيري مفاهيم، بطور گسترده از روش مقياس سازي با استفاده از روشهاي آماري پيشرفته استفاده شده و تعداد پاسخگويان به هر يك از مفاهيم مورد نظر متشكل از يك سوم نمونه در هر مركز استان است، اما شايد يكي از مهمترين ايراداتش اين باشد كه فقط زنان مراكز استانها مورد بررسي قرار گرفتهاند و زنان ساير شهرها كه چه بسا شرايط و وضعي كاملا متفاوت با زنان مركزنشين دارند، مورد غفلت كامل قرار گرفتهاند. در پژوهش فاطمه رحیمی علی رغم اینکه پژوهش فوق در سال 1387 به انجام رسیده است اما تئوری های مورد استفاده ان بسیار تکراری و قدیمی هستند و به عبارتی دیگر از چارچوب تئوریک و مدل تحلیلی مناسبی استفاده نکرده است. علاوه بر اینها انواع خشونت را مورد بررسی قرار نداده است و بیشتر تاکیدش بر خشونت جسمی می باشد. در پژوهش کلثوم حضوری چارچوب نظری و مدل تحقیق تا حدودی ضعیف بوده و به خشونت جنسی هیچ اشاره ای نشده است. در پژوهش دکتر ازاد ارمکی روش نمونه گیری و حجم نمونه به خوبی مشخص نشده است از چارچوب نظری و مدل تحلیلی ضعیفی برخوردار است. در این چارچوب نظری تنها به تئوریهای خرده فرهنگ خشونت و یادگیری اجتماعی توجه کرده است و بر این اساس 64 درصد از پاسخگویان فکر میکنند که زیاد است که ممکن است در عمل چنین نباشد. در پژوهش احمد ابراهیمی به خشونت جنسی اشاره نشده است و بیشتر تاکیدش بر خشونت جسمی و روانی بوده است. و هم چنین در پژوهش پرویز بگرضایی با توجه به قالب سنتی جامعه آماری در پژوهش فوق از چارچوب نظری و مدل تحلیلی مناسبی استفاده کرده است. در تحقیقات انجام شده بیشتر خشونت روانی و کلامی تایید شده است. با بررسی تحقیقات انجام شده مشاهده می کنیم که در همه تحقیقات متغیر های همچون پایگاه اقتصادی و اجتماعی خانواده به عنوان متغیر های می باشند که همبستگی معنی داری با خشونت علیه زنان دارند و در بعضی از تحقیقات این متغیر ها رد و در بعضی دیگر تایید شده اند. و اما تحقیق حاضر سعی دارد ضمن بهره گیری از دستاورد های تحقیقات قبلی به برخی از موضاعات که به عنوان تحقیق " میزان تاثیر سرمایه فرهنگی بر نگرش مردان به خشونت علیه زنان" بپردازد.
فصل دوم
مفاهیم و مبانی نظری تحقیق
مقدمه
اگر به سادگی از تمام کشمکش های نظری بر سر تعریف نظریه و چیستی آن بگذریم نظریه اجتماعی را مجموعه ای از قضایا می دانیم که تبیین بخشی از واقعیت اجتماعی را عهده دار می شود در این صورت هر نظریه ای شامل پاره ای علت ها، مبین ها ( متغیر مستقل ) و معلول ها، متبین ها ( متغیر های وابسته ) است. مفهوم نگرش را می توان در دو حوزه روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی بحث کرد. تلاش در جهت شناخت نگرش های اجتماعی و روشن کردن اثرات ان در بروز وقایع و یا مکانیسم های تصمیم گیری در زمینه ها و موضاعات مختلف در اکثر کشورهای دنیا از سالها پیش مورد توجه روزنامه نگاران، مورخین، سیاستمداران، علمای سیاست، جامعه شناسان،روانشناسان اجتماعی و مدیران جامعه بوده است. اما آنچه که امروز بعنوان نقش اصلی موسسات ویا پژوهشگران در نگرش های اجتماعی شناخته می شود، عبارت است از بررسی علمی در عقاید، پی گیری تحقیقات آن در طول زمان، انتشار اطلاعات بدست آمده و نیز توسعه زمینه های تئوریک درباره پدیده های مورد بررسی می باشد. آگاهی از عقاید عمومی در سطح فردی و گروهی، ماده اولیه ذیقیمتی در شناخت انسآنها و جامعه هاست. اهمیت نگرشها بدین دلیل است که چون نگرشها تعیین کننده رفتارها هستند، مطالعه آن را برای درک رفتار اجتماعی حیاتی می دانند، که با تغییر دادان نگرشهای افراد می توان رفتارهای آنها را تغییر داد. برای اینکه بتوانیم تاثیر سرمایه فرهنگی را به عنوان متغیر مستقل بر نگرش به خشونت بسنجیم، احتیاج به چارچوب نظری منسجمی داریم که از خلال ان بتوانیم سوالات و فرضیات تحقیق را استخراج کنیم بنابراین در این قسمت به مرور نظریه های خواهیم پرداخت که ما را در دست یابی به چارچوب نظری لازم کمک کنند. به طور کلی نظریه های که می توان از آنها در این قسمت کمک گرفت عبارتند از تئوری ها ی روان شناسی اجتماعی می توانبه نظریه کرچ، کراچفیلد و بالاچی، روزن اشتیل ، گرونبرگ، تزیشه و کرومکا، الپورت، الیزابت نوئل، شرطی سازی کنشگر، بندورا و کارکردی اشاره کرد. و اما در تئوریهای جامعه شناسی می توان به مانهایم، کالینز، نیو کامب، منابع اجتماع پذیری، تضاد اشاره کرد.در درون روان شناسی اجتماعی، تاکید اصلی بر فرایند تغییر دادن نگرش ها پس از شکل گیری آنها بوده است. با وجود این لزوم مطالعه چگونگی شکل گیری آنها نیز امری انکار ناپذیر است. در واقع تفاوت بین شکل گیری نگرش و تغییر دادن آنها، تنها یک تفاوت قراردادی است زیرا پس از اینکه نگرش شکل گیری خود را در وهله اول اغاز می کند دائما در معرض تغییر قرار میگیرند (کریمی، 1385 : 41).در حوزه جامعه شناسی نظریات به طور مستقیم به نگرش نپرداخته اند.اما از آنجا که مفاهیمی مرتبط با نگرش مانند ارزش ها، باورها، هنجارها، شناخت، آگاهی، ذهن، خود و شخصیت در برخی از این نظریات وجود دارند به بررسی آنها می پردازیم.
تعریف مفاهیم
نگرش(Attitude)و تعریف آن
تلاش در جهت شناخت نگرش های اجتماعی و روشن کردن اثرات آن در بروز وقایع و یا مکانیسم های تصمیم گیری در زمینه ها و موضاعات مختلف در اکثر کشورهای دنیا از سالها پیش مورد توجه روزنامه نگاران، مورخین، سیاستمداران، علمای سیاست، جامعه شناسان،روانشناسان اجتماعی و مدیران جامعه بوده است. اما آنچه که امروز بعنوان نقش اصلی موسسات ویا پژوهشگران در نگرش های اجتماعی شناخته می شود، عبارت است از بررسی علمی در عقاید، پی گیری تحقیقات ان در طول زمان، انتشار اطلاعات بدست آمده و نیز توسعه زمینه های تئوریک درباره پدیده های مورد بررسی می باشد. آگاهی از عقاید عمومی در سطح فردی و گروهی، ماده اولیه ذیقیمتی در شناخت انسآنها و جامعه هاست اهمیت نگرشها بدین دلیل است که چون نگرشها تعیین کننده رفتارها هستند، مطالعه ان را برای درک رفتار اجتماعی حیاتی می دانند، که با تغییر دادان نگرشهای افراد می توان رفتارهای ان را تغییر داد. از دیگر فواید نگرشها این است که با افزایش نگرشهای شخص در مورد موضوعی، احتیاج او به تفکر و اخذ تصمیم های تازه کم می شود و رفتار او نسبت به ان موضوع عادتی، قالبی، مشخص و قابل پیش بینی می گردد و در نتیجه زندگی اجتماعی وی اسان می گردد همچنین با شناسایی نگرشهای مردم می توان رفتار آنان را پیش بینی کرد و بر رفتار آنان کنترل داشت مثلا با توجه به مساله خشونت علیه زنان در جامعه ایران، شناسایی نگرشهای مردان به این پدیده جهت پیش بینی کردن رفتار آنان و کنترل داشتن بر ان جهت پیشگیری از وقوع این پدیده، می تواند بیشتر مورد توجه قرار گیرد.نگرش یک فرد درباره یک پدیده محدود به شناختهای اوست و عموما در مرحله ای است که فرد هنوز با ان پدیده تجربه شخصی زیادی نداشته است و هنوز به یک تصمیم گیری قاطع درباره رد یا پذیرش ان پدیده نرسیده است. نگرش مفهومی انتزاعی است و همین امر موجب عدم اتفاق نظر در مورد ماهیت ان شده است و تعاریف متعدد و متنوعی از نگرش را بوجود اورده که در اینجا به تعداد از آنها از منظر اندیشمندان مختلف می پردازیم:
الپورت، "نگرش آمادگی ذهنی و عصبی است که با تجربه سازمان می یابد و بر واکنش های فرد در برابر تمامی اشیاء و شرایط و اوضاعی که بدان مرتبط می شوند، تاثیری هدایت بخش و پویا بر جا می گذارد". (الن پیرو،1366 : 22)
می نارد،"نگرش آمادگیدرونی و یا بطور کلی آمادگی برای انجام عمل به نحوی خاص می باشد"(ساروخانی، 1370 :47).
استوتزل، "نگرش وضعی است که یک شخص در برابراشیاء حائز ارزش، به خود میگیرد"(ساروخانی،1370 : 47).
کرچ و کراچفیلد، "نگرش را می توان همچون سازمانی مقاوم متشکل از فرایندهای عاطفی، انگیزشی و شناختی در برابر جنبه ای از دنیای فرد تعریف کرد"(ساروخانی،1370 : 27).
کریمی،"نگرش عبارت است از مجموعه ای از شناختها، باورها،عقاید،واقعیتهاودانسته ها که حاوی ارزشیابیهای مثبت و منفی (احساسات) است و همگی به یک موضوع مرکزی مربوط اند با ان را توصیف می کنند و این موضوع مرکزی همان موضوع یا شیء مربوط به نگرش است این خوشه احساسها و دانسته ها باعث ایجاد رفتارهای معینی می شوند" ( کریمی: 1385،227)
عناصر و اجزای نگرش
نگرش ها از سه عنصر تشکیل می شوند:
الف) عنصر شناختی:"منظور از عنصر شناختی نگرش، اطلاعاتی است که فرد درباره موضوع نگرش دارد و مهمترین این شناختها آنهایی هستند که با نوعی ارزیابی همراه باشند" (کریمی، 1379 :11) .یعنی اطلاعاتی که فرد درباره موضوع نگرش دارد مثلا ممکن است دانش و اطلاعات فرد درباره خشونت علیه زنان این باشد که خشونت فیزیکی نسبت به همسرش ( زن) باعث حکم قضایی در دادگاه بر علیه اش شود. عنصر شناختی بر دو امر دلالت دارد یکی اینکه لازمه داشتن نگرش نسبت به چیزی داشتن تصوری شناختی از ان چیز است و دیگر اینکه فرد موضوع نگرش را در تفکر خود چگونه دسته بندی می کند که از این رهگذر به باورهای معینی که عبارت است از،اطلاعات و شناختهای که فرد به موضوع نگرش دارد.این باورها از این نظر که اساسی ترین شناختهایی که در نظام نگرش فرد جای می گیرد و متمضمن اسناد خصوصیات مطلوب یا نامطلوب و خوب وبد به یک شی هستند و مشتمل بر باورهای فرد درباره طرق مناسب پاسخگویی به یک شی می باشند. باورهایی ارزیابی کننده قلمداد می گردند که می توانند نگرش ها را تقویت کنند، در واقع در مولفه شناخت بحث از تفکر و تفسیرهایی است که به تشکیل یا بهره وری از یک نگرش منجر می شود(کریمی، 1379 :11). پس عنصر شناختی نگرش شامل اعتقادات ، باورها و دانش شخص درباره یک شی یا اندیشه است یعنی " انسان در ذهن خودش می داند یک چیز به چه علت خوب است یا بد است". ( رفیع پور: 1364،6) همچنین این جزء نگرش متاثر از گرایش به مقوله بندی می باشد و مقوله های موقعیت را ساده سازی می کنند ولی به خاطر ساده سازی از دقت بسیار کمی برخوردار هستند.
ب) عنصر احساسی(بعد عاطفی) یعنی احساساتی که موضوع نگرش در شخص بر می انگیزد و موضوع ممکن است خوشایند یا ناخوشایند بوده و موجب خوشی و خوشحالی ویا برانگیزننده نفرت و انزجار باشد. بعد احساسی تحت تاثیر بعد شناختی می باشد و همراه با هر جزء شناختی می تواند مثبت یا منفی گردد. در مثال فوق بدلیل تاثیرات خشونت علیه زنان بر نتایجش در زندگی، فرد احساسات ناخوشایندی نسبت به خشونت فیزیکی علیه زنان پیدا می کند. این عنصر شامل احساساتی است که موضوع نگرش در شخص بر می انگیزد یعنی ممکن است خوشایند یا ناخوشایند باشد، ایجاد خوشحالی کند یا برانگیزنده نفرت باشد.همین جنبه احساسی نگرش هاست که نقش انگیزشی بر رفتار دارد و اهمیت بعد احساسی را در نگرش مورد تایید قرار می دهد(کریمی،1379: 11). جزء اساسی همان حآلات و موضع گیری های عاطفی و هیجانی است که فرد در برابر موضوع یا چیز بخصوص در قالب عباراتی همچون خوشایندی یا ناخوشایندی از ان چیز، و یا مورد علاقه بودن، یا مورد تنفر بودن ان ، احساس خود را ابراز می کند. پس جزء احساسی، هیجانی است که به اندیشه نیرو می دهد. اگر شخصی به هنگام تفکر درباره یک مقوله احساسی ناخوشایند یا خوشایند داشته باشد می گوییم که وی درباره اعضای ان مقوله احساسی عاطفی با باورهای ما پیوند دارد. و به عبارت دیگر" یعنی انسان براساس احساس ( و نه بر اساس تفکر و حسابگری ) نسبت به پدیده های اطراف خود عکس العمل نشان می دهد.( رفیع پور،1364: 11).
ج) عنصر آمادگی برای عمل (بعد رفتاری):
یعنی به استعداد فرد در برابر موقعیت یا رفتار خاصی می پردازد و نشان می دهد که او تا چه حد امکان (ذهنی و عملی) انجام عملی را داراست و شخص را آماده می کند تا در برخورد با موضوع نگرش رفتاری از خود نشان دهد. چنآنچه نگرش شخص نسبت بهموضوعی مثبت باشد وی آماده است که کمک کند، حمایت کند و پاداش دهد و بالعکس،اگر نگرش شخص نسبت به موضوعی منفی باشد آماده است که به ان بی اعتنایی کند و از ان دور شود.
یک نگرش می تواند مبتنی بر یکی از عناصر یا دو عنصر یا هر سه عنصر باشد. روانشانسان اجتماعی در دهه های اخیر توجه خود را معطوف به این نکته کرده اند که نگرشها چگونه بوسیله تجربه های شناختی، احساسی و آمادگی برای عمل افراد ایجاد می شوند. یافته های اخیر حاکی از تفاوت تاثیر و اهمیت این 3 عنصر در شکل دادن به نگرشهاست یعنی در برخی نگرشها عامل آمادگی برای (نگرش مبتنی بر رفتار) مهمتر هستند در زیر به شرح آنها می پردازیم (کریمی،1388 :21- 25). بدین ترتیب جزء رفتاری نگرش در واقع شرایط و زمینه فعلیت در آوردن و محقق ساختن ارزیابیها و احساسات فرد است که نگرش می تواند با رفتار های فرد پیوند یابد.
جزء رفتاری نگرش ها به آمادگی برای پاسخگویی به شیوه ای خاص اطلاق می شود به عبارت دیگر " آمادگی بدن برای پذیرش محرکهای بیرونی و تبدیل ان به عمل" ( رفیع پور: 1364،6)
مولفه رفتار در برگیرنده مقاصد افراد در جهت عمل به شیوه ای خاص می باشد. با توجه به اجزاء نگرش و تعریف ان می توان به آسانی به نقش اساسی نگرشها در زندگی انسان اشاره کرد.
در اینجا لازم است اشاره شود که هریک از سه جزء شناختی، احساسی و آمادگی برای عمل ( رفتاری) در نگرش ها دارای دو مشخصه دیگرند که به نیرومندی یا شدت و درجه پیچدگی گفته می شود.
نیرومندی یا شدت،یک نگرش را می توان به صورت موافق یا مخالف با یک موضوع نگرش در نظر گرفت، اما تنها بیان جهت نگرش نسبت به موضوع نگرش کافی نیست، غالبا لازم می آید که نیرومندی نگرش، یعنی درجه موافقت یا مخالفت دقیقا مشخص شود. ترکیب نیرومندی و جهت نگرش والانس خوانده می شود. این ویژگی در مورد هر سه جزء نگرش صدق می کند. جزء شناختی نگرش ممکن است به گونه ای باشد که با موضوع نگرش کاملا موافق باشد.(شدت،کاملا،جهت، موافق) و ان را خیر مطلق بداند و یا ان کاملا مخالف باشد. (شدت،کاملا،جهت، مخالف) و انرا شر کامل تلقی کند. همین طور جزء احساسی یا عاطفی نگرش ممکن است کاملا مثبت و یا کاملا منفی باشد. جزء آمادگی برای عمل نیز می تواند در جهت موافق یا مخالف باشد. ممکن است کسی آماده باشد برای یک موضوع نگرش از هیچ حمایت و حفاظتی دریغ نکند و یا در جهت مخالف آمادگی کامل داشته باشد تا آنجا که حاضر به نابودی ان باشد( کریمی، 1379: 12-13).
درجه پیچیدگی، اجزای نگرش از نظر درج پیچیدگی نیز می تواند متغیر باشد. منظور در نگرش این است که آیا شناخت ها محدود و ساده است یا جامع و گسترده.
نگرشهای مبتنی بر شناخت:
گاهی نگرشهای ما مبتنی بر مطالعه واقعیت های مربوط از قبیل مزآیای عینی یک شی یا موضوع شکل می گیرد به میزانی که ارزشیابی ما مبتنی بر باورهایمان درباره خصوصیات یک موضوع یا شی است و هدف این نوع نگرش ان است که جنبه های مثبت یا منفی یک شیء را طبقه بندی می کند به طوری که ما سریعا بتوانیم بگوییم که آیا شیء ارزش ان را دارد که مورد توجه یا بررسی ما قرار گیرد یا نه.
نگرشهای مبتنی بر عواطف:
این نگرش بیشتر بر مبنای هیجآنها و ارزشها شکل می گیرد. این نوع نگرش که مبتنی بر عواطف بوده تحت تاثیر ارزشهای انسانی، عکس العملهای افراد و شرطی شدن فرد می باشد که موجب می شود وی بدون هیچ دلیل و ارزیابی عینی از یک پدیده، هیجان و ارزش خاصی نسبت به ان پیدا کند.
نگرش مبتنی بر آمادگی عمل:
یعنی نگرش مبتنی بر مشاهده چگونه رفتار کردن به یک موضوع نگرشی است. طبق نظریه ادراک خویشتن «داریل بم»، (1972) تحت برخی شرایط مردم نمی دانند چه احساسی دارند مگر انکه ببیند چگونه رفتار می کنند. مثلا اگر از شخصی پرسیده شود که آیا خشونت علیه زن برای او لذتی دارد یا نه؟ اگر او پاسخ دهد، " خوب فکر می کنم از خشونت علیه زن لذت میبرم چون کسانی را که این کار را انجام می دهند را ترغیب میکنم". می گوییم او دارای نگرشی مبتنی بر رفتار است. البته افراد تحت شرایط خاصی نگرش را از رفتار خود استنباط می کنند که نخست، نگرش های اولیه ان باید ضعیف یا مبهم باشد یعنی اگر شخص از اغاز نگرشی مثبت نسبت به خشونت علیه زنان داشته باشد مجبور نیست به مشاهده رفتار خود بپردازد تا بتواند نگرش خود را از ان استنباط کند دوم اینکه شخص توضیح و تبیین قابل قبولی برای رفتار خود نداشته باشد یعنی اگر مردی معتقد باشد که خشونت علیه زنش باعث میشود که اقتدار کاملی در منزل داشته باشد، در آن صورت نگرش وی مبتنی بر رفتار نخواهد بود.رفیع پور هم به نقل از ویت بیان می کند " تفکیک نگرش به ابعاد فوق بیشتر کار تئوریکی است زیرا در تحقیقات تجربی وقتی که طی آن سه بعد فوق هریک به معرفهای قابل سنجش تفکیک و بررسی شدند.این معرفها با هم همبستگی بالایی را نشان می دهند.این بدان معنی است که این زمینه ها از یکدیگر خیلی قابل تفکیک و تمایز نیستند " ( رفیع پور ، 1372 :6).
در عین حال به نظر می رسد که در اکثر تحقیقات علوم اجتماعی در بعد فکری و احساسی واژه نگرش بیشتر مد نظر قرار گرفته است.
عوامل تبیین کننده نگرش ها را به طور عام می توان به صورت زیر بر شمرد :
اجتماعی شدن
الن بیرو در باب اجتماعی شدن چنین می گوید، «در زبان امریکایی » این واژه فرایند تاثیر متقابل بین یک شخص و محیط اجتماعی او را می رساند که نتیجه ان پذیرش مدل های رفتار اجتماعی در ان محیط و پیدایی نوعی انطباق متقابل بین فرد و جامعه است. در معنای اخیر اجتماعی شدن، فرایندی است روانی-اجتماعی که بر پایه ان شخصیت اساسی تحت تاثیر محیط و مخصوصا نهادهای تربیتی ،دینی و خانوادگی، تشکل می یابد( بیرو ،1380 :363).
در بحث اجتماعی شدن نخست به تعدادی از عوامل اجتماعی شدن مانند خانواده، گروه های همالان و رسانه های جمعی اشاره می شود که فرایند اجتماعی شدن از طریق آنها صورت می گیرد.این متغیرها در سراسر زندگی فرد فعالند اما در هیچ جا اشاره نشده که اهمیت این متغیر ها به یک اندازه می باشد. بر عکس، ممکن است اهمیت آنها از یک جامعه به جامعه دیگر، از یک فرد یا گروه به فرد یا گروه دیگر و در هر حال در طول زمان متفاوت باشد. نظریه اجتماعی شدن می کوشد فرایند اجتماعی شدن را فرایندی مداوم (نه لزوما پیوسته ) تعریف نماید که ممکن است به پایندگی ارزشها و نگرش های معینی و همچنین به تعدیل یا تغییر آنها کمک می کند. بنابراین اجتماعی شدن هم ممکن است متضمن باز اجتماعی شدن و هم مستلزم تقویت ارزشها و نگرشها باشد. بنابراین بسیاری معتقد هستند اجتماعی شدن پدیده ای منحصر به دوران کودکی و نوجوانی نیست بلکه در سراسر زندگی فرد ادامه دارد و به او کمک می کند تا خود را با شرایط متغیر سازگار کند.در واقع اجتماعی شدن مادام العمر به صورت فرایند انباشته شونده ای در می آید که به وسیله ان فرد می تواند رفتار و دانش موجود را با وضعیت های جدید انطباق دهد. ذخایری از ارزشها ، نگرشها و واکنش های اجتماعی ایجاد می شود و کنشگر می تواند از همه آنها هم استفاده کند تا با نیازهای موقعیت های نقش در حال دگرگونی سازگار گردد(راش،1377: 107).
پایگاه اقتصادی اجتماعی
این دیدگاه که محور اصلی تفکرات مارکسیستی است، عامل اقتصادی و موقعیت طبقاتی افراد را عامل شکل گیری آگاهی و نگرش آنها می داند.
از نگاه مارکس پایگاه معیشتی و موقعیت تاریخی افراد ، افکار آنها را شکل می دهد. به نظر کوزر مارکس پذیرفته بود که افراد خاص ممکن است همیشه بر وفق منافع طبقاتی شان فکر نکنند و در طرز تلقی شان تحت تاثیر طبقه ای که بدان تعلق دارند نباشند اما طبقات دوم به معنایی متمایز از افراد جداگانه ، همیشه تحت تاثیر طبقه شان هستند( کوزر: 1378،89).
وبلن در همین راستا معتقد بود که پایگاه فرد در پهنه فنی و اقتصادی بینش و عادات فکری اش را تعیین می کند. به همین سان عادت و رسوم و شیوه های عمل و اندیشه در چارچوب اجتماعاتی رشد می کنند که انسآنها در نبرد برای کسب معاش به درون آنها کشیده می شوند. ( همان ،362) مانهایم معتقد است که نه تنها جهت گیریهای بنیادی، ارزشگذاریها و محتوای افکار، بلکه شیوه بیان یک مسئله، نوع و حتی مقولاتی که تجارب ما را دسته بندی می کنند و سرو سامان می دهند ،نیز بر حسب پایگاه اجتماعی مشاهده گر تغییر می پذیرد ( کوزر: 1378 ،362).
پایگاه ( موقعیت )
در هر جامعه ای گروهبندی متعدد و متنوعی وجود دارد. واقعیت تعلق به این گروها از جمله عوامل موثر بر نگرش افراد می باشد . گروهای طبقاتی، جنسی ، سنی، زبانی ، قومی ، گروهبندی های جغرافیایی ( بر اساس شهر و روستا....) گروهبندی منطقه ای ( بر اساس درجه محرومیت یا برخورداری از امکانات )و گروهای تاریخی ( تفاوت نسلها ) افراد متعلق به هر گروه زبانی ، نسلی ، قومی، و.....از گروه خود تاثیرات خاصی می پذیرند. این امر بر نگرش آنان موثر است ( سیاهپوش :1381،68).
تفاوت نسلها
اختلاف نسلها از دیگر متغیرهای مهم در شکل دهی به نگرشها است. به نظر مانهایم « واقعیت تعلق داشتن به یک نسل و به یک طبقه و یا گروه سنی، به افراد متعلق به این مقولات، موقعیت مشترکی در فراگرد تاریخی و اجتماعی می دهد، پهنه تجربه بالقوه آنها را به یک صورت خاص محدود می سازد و آنها را به شیوه فکری و تجربی خاص و یک کنش تاریخی ویژه این موقعیت متمایل می گرداند» (سیاهپوش:569، 1381). بنابراین واقعیت تعلق به یک نسل از جمله عوامل شکل دهنده نگرش افراد می باشد. این متغیر رابطه مستقیمی با گروهبندی سنی افراد دارد. تفاوت نوع نگرش نسل جوان با نسل بزرگسال به جامعه پذیری های متفاوت در همین راستا قابل طرح و تبیین می باشد.
تجربه
به طوری که برخی معتقد هستند که تجربه های متفاوت افراد ناشی از ساخت و تکوین زیستی آنان است . برخی دیگر معتقد هستند که بعضی افراد اجزاء مهمتر یا تعداد بیشتری از عناصر یک فرهنگ را می اموزند. به علت تجربه های منحصربفرد است که افراد از یک مقوله واحد ( مثلا از متن واحد و کتابی واحد ) چیزهای متفاوتی می اموزند . تجربه های خیلی متفاوتی می اموزند. تجربه های خیلی متفاوت به عکس العمل های انسان در مسیر اجتماعی شدن رنگ خاصی می دهد و در نتیجه افراد در مقابل محرکی واحد عکس العمل های متفاوتی نشان می دهند. به عنوان مثال والدینی که در دوره بحران اقتصادی یا جنگ بزرگ شده اند تجربیاتی به کلی متفاوت از فرزندان خود دارند که ممکن است اجتماعی شدن خود را با دوران رفاه نسبی و امنیت گذرانده باشند( اینگلهارت : 1373،61).
نیک گهر معتقد است که تجربیات نقاط عاطفی هستند که افراد از آنجا امور عالم را زیر نظر می گیرند از اینجاست که فرد به مقایسه و مقابله امور می پردازد و عقاید و قضاوتهایش شکل می دهد . او تجربه های اجتماعی را در سه مقوله جای می دهد .
الف ) تجربه های اجتماعی مشترک همه موجودات انسانی ب ) تجربه اجتماعی ویژه یک فرهنگ و یک جامعه خاص ج ) تجربه اجتماعی منحصر بفرد در یک شخص
رابطه نگرش با دیگر مفاهیم نزدیک
برخی مفاهیم غالبا با نگرشها تداخل می یابند و با آنها اشتباه گرفته می شوند، در اینجا لازم است که این واژه ها را مقایسه نموده و به وجه تمایز این مفاهیم با نگرش بپردازیم تا به مفهوم دقیق نگرش دست یابیم:
الف) نگرش و واقعیت
1- بارزترین صفت ممیزه این دو واژه این است که نگرش بر خلاف واقعیت دارای عنصری ارزشیابانه و عاطفی است مثلا شخص معتقد است که انسان در هر سلول خود دارای 46 کروموزم است ولی وی احساسی عاطفی در برابر این اطلاعات ندارد و دلایلی وجود ندارد که از کروموزنها متنفر باشد یا آنها را دوست نداشته باشد.
2- نگرش و واقعیت از نظر ثبات تا حدودی تفاوت دارند، یک نگرش وقتی ایجاد و به خوبی مستقر شد، در مقابل تغییربسیار مقاومتراز واقعیت است.
ب) نگرش و عقیده
در ساده ترین سطح، عقیده چیزی است که شخص بر مبنای واقعیات، درست می پندارد. عقاید اساسا شناختی هستند. یعنی عاری از هیجان و شورند و در ذهن رخ می دهند تا در اندرون. همچنین آنها ناپایدارند؛ یعنی نمی توانآنها را با شواهد خوب و روشن دگرگون کرد اما نگرشها ارزیابی کننده اند و دلالت بر دوست داشتن و دوست نداشتن دارند. در حقیقت عقیده ای که شامل یک جزء ارزیابی کننده و یک جزء هیجانی باشد، نگرش نامیده می شود. در مقایسه با عقاید، نگرش ها خیلی به دشواری تغییر می یابند. عقیده، اندیشیدن نسبت به واقعی بودن یک موضوع است. قضاوتی است که ما نسبت به موضوعی داریم، برای مثال اگر بگوییم «این موضوع بد است» عقیده خود را نسبت به ان موضوع بیان کرده ایم.
با وجود این، عقیده و نگرش دو جنبه مکمل یک فرایند هستند. نگرش از پویایی و زمینه های عاطفی بیشتری برخوردار است و عقیده بیشترجنبه عقلانی و گفت و شنود و ارتباط شفاهی دارد. نگرش و عقیده چنان در هم امیخته اند که سنجش افکار عمومی اغلب از طریق سنجش نگرش انجام می گیرد.
پ) نگرش و علاقه
نگرشها همچنین از علایق متمایز هستند. نگرش و علایق،
1- هر دو به دوست داشتن و دوست نداشتن مربوط می شوند.
2- هر دو می توانند به ترجیح دادنها در مورد فعالیتها، نهادهای اجتماعی یا گروهها مربوط باشند.
3- هر دو شامل احساسهای شخصی درباره چیزی هستند. همین سبب تمایز نگرشها از علایق می شود. نگرش نوعا به عنوان احساس نسبت به یک شیء، یک نهاد اجتماعی یا یک گروه تصور می شود در حالی که علایق، احساس فرد به یک فعالیت است(کریمی، 1385: 227 )
ث) نگرش و پیش داوری
«پیش داوری حکم مقدم بر تجربه است. یعنی اساس یا واکنشی است که شخص نسبت به کسی یا چیزی پیش از هر گونه تجربه واقعی دارد( کلاین برگ،1370 : 569). ولی نگرش معمولا همراه با ادراک تجربه تشکیل می شود.
د) نگرش و نظر
«نظر نوعی برداشت و طرز تلقی یک شخص از یک پدیده است که عموما حالتی موقتی دارد ولی نگرش دارای حالت مستحکم و نسبتا دائمی است»(رفیع پور،1378 : 7 ).
و) نگرش و تفکر قالبی
تفکر قالبی عقیده و باوری است که به شکل قالبی یا کلیشه ای در میان گروه اجتماع یا جامعه بخصوصی رواج داشته باشد چنان که افراد بدون تامل و ملاحظه دلایل مخالف، ان را قبول کنند. در حالی که نگرش عقیده ای است که در برابر دلیل مخالف، سخت ایستادگی می کند و مایه تعصب دارنده ان می شود ( آقابخشی، 1366 :242).
ویژگی های نگرش
1- جهت گیری، منظور از جهت گیری، موافقت و یا مخالفت با موضوع نگرش است.
2- شدت: منظور از شدت، درجه موافقت ویا مخالفت با موضوع نگرش است. اغلب لازم است که علاوه بر جهت گیری موافق یا مخالف نسبت به موضوع، اندازه جهت گیری نیز معلوم شود، جزء شناختی نگرش ممکن است با موضوع کاملا موافق و ان را خیر مطلق و یا کاملا مخالف و ان را شر مطلق بداند. جزء اصلی یا هیجانی انگیزش ممکن است در برخورد با موضوع به صورت محبت نامشروط یا تنفر محض (عقده) ظاهر شود. خط مدرجی که برای سنجش نگرش ها مورد استفاده قرار می گیرید از قطب موافقت کامل شروع و پس از گذشتن از مطلق بی طرف تا قطب مخالفت کامل ادامه می یابد.
3- نگرش ها نظام گونه اند: شناختها(عقاید)، احساسات و تمایلات به رفتار با هم ترکیب شده و نظام واحدی را به وجود می اورند که این نظام را نگرش یک فرد نسبت به موضوعی می خوانیم. اجزای این نظام با هم بستگی و پیوستگی دارند که اگر تغییری در شناخت شخص درباره ی موضوعی رخ دهند در احساسات او نسبت به ان و در آمادگی او برای عمل و رفتار نسبت به ان تاثیر می گذارد.
4- وابستگی متقابل نگرشها: بخش اندکی از نگرشها از نگرشهای دیگر مجزا می باشند، لیکن اغلب آنها با نگرشهای دیگر ایجاد خوشه ای می کنند، در این خوشه ها هر یک از نگرشها با نگرشهای همجوار خود وابستگی و همبستگی متقابل دارند. به درجه ای که نگرش های شخص با هم تناسب و همبستگی داشته باشند به ان درجه می توان گفت که شخصیت او دارای وحدت است.
5- خصلت اکتسابی نگرشها: «پارک» در تعریف از نگرش ان را ریشه در تجربه می داند از این رو نمی تواند تنها یک غریزه اجتماعی باشد. بنابراین نگرشها مجموعه هایی هستند که از طریق محیط و یادگیری اکتساب می شوند و پیوسته برداشت و نظر اولیه شخص درباره یک موضوع، جزو امور ذاتی و فطری انسان به شمار نمی ایند و این پدیده عموما بر اساس تجربه شخص مستحکم تر می شود و در رفتار و برخورد ان فرد با ان پدیده کم و بیش منعکس می گردد.
6- خصلت ذهنی بودن نگرشها: پیش از هر چیزی باید نگرش را یک حالت ذهنی بدانیم. به تعبیر دقیق تر نگرش متضمن نوعی ارزیابی از کسی یا چیزی است و این ارزیابی امری کیفی و غیر حسی است. درباره شناسایی و اندازه گیری نگرشها ابهامات بسیاری وجود دارد. از یک سو غالبا چنین تصور می شود که نگرشها به عنوان یک چیز واقعی تلقی می شوند – چیزی که در ذهن یک فرد وجود دارد و موجب تحریک رفتار فرد می شود- از سوی دیگر هیچکس هرگز نمی تواند نگرش را مشاهده کند یا لمس کند. نگرش یک وجود استنباطی است که فقط می توانان را به صورت غیر مستقیم مشاهده نمود و کمیت ان را مورد اندازه گیری قرار داد.
7- ارتباط با پاسخ: نگرشها پیش از انکه پاسخ های اشکار باشند، فراهم کننده یا مقدمه وضعیت آمادگی قبلی برای پاسخ های اشکارند. لازمه هر پاسخ ارادی، وجود یک طرح واره ادراکی و نگرشی است.
8- ثبات نگرشها: نگرشها، عموما میل به پایداری دارند. زیرا ثبات جزء ذات نگرش و یکی از وجوه تمایز ان با احساسات ساده تر است. اما بدین معنا نیست که نگرشها تغییر نمی کنند بلکه تغییر آنها تدریجی است ولی بسیار سخت.
کارکرد نگرش ها
نسبت به موضوعات اجتماعی افراد نگرش هایی دارند، چرا که ، الف) به آنها کمک می کند جهان پیرامون خود را سازماندهی نموده، ساده کرده و درک نماید.
ب) به آنها کمک می کند از طریق اجتناب از حقایق ناخوشایندی که درباره خودشان وجود دارد عزت نفس خود را حفظ کنند.
ج) به آنها اجازه می دهد که ارزش های اساسی خود را بیان کنند.
به عملکرد های فوق باید عملکرد چهارمی را نیز اضافه نمود و ان اینکه نگرش ها به افراد کمک می کنند با گروه و اجتماع همرنگ شوند و در نتیجه پاداش هایی را که از گروه دریافت می دارند به حداکثر برسانند. ملاحظه می شود که نگرش ها به ما کمک می کنند تا با محیط خود سازگار شویم. پس از اینکه یک موضوع اجتماعی طبقه بندی شد این امکان فراهم می شود که ما نسبت به ان موضوع به شیوه ای که مشخصه گروهی است و بدان تعلق داریم واکنش نشان دهیم. این امر ما را از اتخاذ یک تصمیم جدید و تمام دردسرهای مربوط به ان رها می سازد و به ما کمک می کند که به شیوه ای یکسان رفتار کنیم. اسمیت و همکارانش اشاره کرده اند که یکی از عملکرد های نگرش ها این است که فرد می تواند از طریق آنها برخی از مشکلات درونی خود را برون سازی کند. فردی که دارای تعارضات و ناکامی های درونی حل نشده است میتواند تنفر خود را متوجه گروه های بیرونی سازد(رینولدز:1974،25).
برای درک ماهیت نگرش ها، می توانیم از طریق دریافت فایده و ضرورت ان به مساله پی ببریم و این سوال را مطرح سازیم که اساسا چگونه نگرش ها به مردم در جهت بر آوردن نیازهایشان کمک می کنند؟ یک نگرش چه منفعتی برای یک فرد دارد؟ یک نگرش چگونه می تواند نیاز های یک شخص را ارضاء کند؟ چگونه فرد را در سازگاری با محیطش یاری می رساند(رینولدز:1974،26).
به نظر کاتز و تنی چند از روانشناسان کارکردگرا برای نگرش عنوان شده است که به ویژه چهار نوع از آنها اهمیت بسزایی دارد:
کارکرد تطابق ( سازگاری)
در وهله اول نگرش ها برای دستیابی به اهداف کمک می کنند نگرش ها می توانند در دستیابی به اهداف کاملا مفید واقع شوند زیرا آنها با ابزار رسیدن به هدف را تامین می کنند و یا اینکه با دستیابی به هدف عجین می شوند.
کارکرد دفاع از خود
مردم مقدارزیادی از انرژی خود را صرف زندگی کردن با خودشان می کنند و آنها تلاش می کنند تا احترام به نفس خود را حفظ کنند در صورتی که در عین حال سعی می کنند تا گونه ای از تضاد عواطف را نیز کنترل کنند برخی روانشناسانان بخش از شخصیت را که در این فرایند درگیر می شود "خود" می نامند. تمهیدات روانشناختی را که از خود محافظت می کنند دفاع کنندگان از خود می نامند. کارکردگرآیان معتقدند که بسیاری از نگرش ها دارای کارکرد دفاع از خود هستند برای مثال یکی از مکانیزم های دفاع "فرافکنی" می باشد.
کارکرد ابراز ارزش ها
این نگرش از شیوه های تصدیق مجدد اعتقاد شخص به ان نوع شخصی است که دوست دارد باشد، در واقع انرا یکی از ابزار های تثبیت و حفظ خود هویتی محسوب می شود. نگرشهای که این هدف را برآورده می سازد، همچنین به شخص اجازه می دهد تا از تصور از خودانگاره برای مواجهه با تغییرات محیطی تغییر دهند.
کارکرد آگاهی
گاهی اوقات نگرش ها شخص را در موضوع بخشیدن به فهم جهان کمک می کند نگرش ها نقش مهمی را در ارضای نیازهای مردم برای دانستن ایفاء می کنند، نیازی که غالبا به سختی و شیوه های دیگری ارضاء می شود(رینولدز:1974،27).
مفهوم خشونت(Violence)
خشونت ( violence) در زبان پارسی با کلماتی همچون درشتی ، زبری، تندخویی، درشت خوییو درشتی کردن، مترادف شده است. (فرهنگ عمید، 863)فرهنگ لغت آکسفورد ( Oxford )، خشونت را به استفاده غیرقانونی از زور تعبیر کرده است . (Oxford dictionary of Law )(در فرهنگ حقوقی بلک (Black ) ، خشونت، استفاده نابجا، غیرقانونی وتعرض آمیز از قدرت تعریف شده است که معمولاً همراه با شدت، خشم بسیار و هتک حرمت است، بنا بر تعریف این فرهنگ، این تعرض ممکن است نسبت به حقوق متعارف انسان ها ، قوانین و آزادی های عمومی صورت گیرد. اعمال زور فیزیکی، با هدف ایراد صدمه و آسیب یا آزار انجام می گردد؛ اما خشونت تنها محدود به شکل فیزیکی نیست، بلکه مواردی همچون تهدیدهای کلامی را نیز در بر می گیرد. اصولا لازمه وقوع هر خشونت، زور و تعرض است اما خشونت مترادف با زور و تعرض نیست.
از لحاظ ماهیت، اعمال خشونت آمیز را می توان به دو دسته عمده خشونت فیزیکی که از ان با ویژگی های « شفاف و بسیط » یاد شده و خشونت فرا فیزیکی ( معنوی ، روانی ... ) که خشونتی پنهان، پیچیده و مدرن است، تقسیم کرد(پرفيت ، آلن :27-29( 1378)).
خشونت، معنای متقن ومشخصی ندارد؛برای نمونه برخی تعاریف از خشونت، تنها بر جنبه فیزیکی تاکید کرده، هر فعل یا رفتار تهدید آمیزی را که باقصد ایراد صدمه فیزیکی یا ایجاد ترس از ایراد صدمه، صورت گیرد و عملاً منتهی به ایراد صدمه و آسیب شود یا احتمال ایراد صدمه و آسیب را در پی داشته باشد، در زمره رفتارهای خشونت آمیز محسوب می کنند؛ در حالی که در مقابل فمینیست ها به ارائه تفسیر موسعی از خشونت دست زده ومعتقدند هر رفتاری که قربانی را بر خلاف میلش وادار به انجام کاری کند یا مانع از انجام کار مورد علاقه وی یا موجب ترس زن شود، در زمره رفتارهای خشونت آمیز قرار می گیرد ( طاهری بجد، محمد علی 1371 : 69).
سازمان بهداشت جهانی در تعریف خود از خشونت بیان می دارد، « خشونت استفاده عمدی از نیرو یا قدرت فیزیکی، ارعاب یا تهدید برخود با دیگری است که علیه یک گروه یا جامعه صورت گرفته و منجر به آسیب روانی، سوء رشد و تکامل یا محرومیت شود یا احتمال وقوع این نتایج متصور باشد.
سازمان ملل متحد در سال 1993 در ماده 1 اعلامیه رفع خشونت علیه زنان، خشونت علیه زنان را چنین تعرِیف کرد ، « هر رفتار خشن و وابسته به جنسیتی که موجب آسیب جسمی، جنسی، روانی و یا رنج زنان شود. چنین رفتاری می تواند با تهدید،اجبار یا سلب مطلق اختیار و آزادی صورت گرفته و در جمع یا خفا رخ دهد» ( سازمان جهانی بهداشت ،1380 :138).
در مجموع باید گفت خشونت،دارای یک معنای ثابت و استاندار نیست؛ آنچه در ذیل عنوان خشونت جای می گیرد می تواند از جامعه ای به جامعه دیگر یا حتی از گروهی به گروه دیگر درون یک اجتماع و در زمان های گوناگون ، تغییر کند. امروزه عمدتاً تعاریفی که از واژه تهاجم ( تعرض ) صورت می گیرد به نحوی است که اشکال شدید خشونت های روانی را نیز در بر دارد.
انواع خشونت علیه زنان
خشونت خانوادگی با توجه به رابطه مهاجم و قربانی، انواع گوناگونی پیدا می کند اما در این تحقیق به انواع ان می پردازیم.
الگوهای رفتاری خشونت
خشونت برای دانشمندان علوم اجتماعی تداعی کننده مصادیق گوناگونی است؛ برخی ترجیح می دهند واژه خشونت را به تهاجم های شدید فیزیکی محدود کنند والبته از این محدودیت ، نیاز به واکنش اورژانسی نسبت به خشونت علیه زنان را نتیجه می گیرند. سایرین، مصادیق گسترده تری را از « خشونت » می پذیرند که شامل تهاجم های فیزیکی والبته خشونت های غیر فیزیکی نیز میشوند. این تعریف وسیع از خشونت، « هر گونه عملی » که برای بزه دیده زیان آور باشد را در خود جای می دهد و بر این اساس ، تهدید به تهاجمات بدنی، آزارهای روانی ، لفظی ، عاطفی ، تجاوزات جنسی یا تهدید به تجاوزات جنسی و رفتار سهل انگارانه و غفلت آمیز، همگی در شمار مصادیق رفتاری خشونت قرار میگیرند. به همین ترتیب نیز دیدگاه بشردوستانه، راهکار گسترده ای را برگزیده وتعریفی را ارائه می کند که قادر باشد تمامی انواع صدمات وارده به اشخاص را در برگیرد اما تعاریفی، خشونت را تنها در اعمال خشونت فیزیکی محدود می کنند.
عمدتاً پذیرش آزار فیزیکی و آزار جنسی به عنوان مصادیق خشونت مورد توافق است؛ برخی محققان نیز آزار لفظی، کلامی، روانی و اقتصادی را در زمره خشونت به حساب می آورند.
خشونت فیزیکی مرد نسبت به زن، خشونت ارتکابی از سوی مردان، متداول ترین نوع خشونتی است که در خانواده و بر زنان اعمال میشود. شآیان ذکر است خشونت علیه زنان علیه زنان، تنها محدود به زنانی نیست که با شوهری آزار رسان زندگی می کنند؛ خشونت می تواند پس از جدایی و طلاق به وقوع پیوندد یا حتی تشدید شود. خشونت علیه زنان علیه زنان در چهارچوب روابط نزدیک دو جنس مخالف ( بدون وجود عقد ، ازدواج ) نیز تعریف شده است. شریک ، دوست مذکر ، هم خانه و همچنین شوهر سابق ( جدا شده یا طلاق گرفته ) ، همگی می توانند مرتکبین خشونت خانودگی علیه زنان باشند. به همین دلیل نیز برخی محققین درتعریف عملیاتی خود این نکته را در نظر داشته، معتقدند خشونت علیه زنان، آزار فیزیکی، جنسی و روانی زنان از سوی ، « شریکان» مرد ( فعلی یا سابق ) است.
خشونت فیزیکی( Physical Violence)
آشکارترین شکل آزاری است که ممکن است علیه زن واقع شود. هر گونه اقدام فیزیکی که جسم زن را با هدف آسیب رساندن یا کنترل وی مورد آزار قرار دهد ، در این بخش جای می گیرد ( رئیسی ترشیزی ، امرالله ، 1381: 50-49).اگر چه گفته می شود آزار جسمی باید ناشی از برخورد باشد، کسانی هم هستند که تهدید به اعمال ارعاب و تهدید به خشونت فیزیکی را هم به منزله آزار جسمی تلقی می کنند و معتقدند مردان اغلب از توان و برتری جسمی خود برای مرعوب کردن همسرشان استفاده می کنند؛ بنابراین مصادیقی چون مسدود کردن راه، سلب حق استفاده از وسایل، حالت تهاجمی به خود گرفتن و گره کردن مشتها را نیز به عنوان « ارعاب به منزله آزار جسمی » تلقی می کنند.مصادیق مورد وفاق آزار فیزیکی عبارتند از ، مثله کردن ، زنده به گور کردن، خفه کردن، سوزاندن، چاقون زدن ، شلیک کردن، اسید پاشی، اجبار به خود کشی، لگد زدن، کتک زدن با مشت یا و سایل دیگر، سیلی زدن، گاز گرفتن، نیشگون گرفتن، هل دادن، چنگ زدن، کشیدن موی سر، فشردن گلو، اردنگی زدن و سایر رفتارهای مشابه( اشوری، محمد و شهلا معظمی،1381: 12).
خشونت روانی(Psychological Violence)
خشونت روانی، مجموعه گسترده ای از آزار یا تهاجم های غیر فیزیکی است. این نوع از خشونت ، تحت عناوینی چون آزار ( تهاجم ) روانی، آزار روحی، آزار کلامی و عناوین دیگر نیز آورده شده است. تلاش های اندکی دربرآورد وسعت بدرفتاری روانی میان بزرگسالان یک خانواده نسبت به یکدیگر صورت گرفته است. بررسی آزار روانی از آن جهت اهمیت دارد که تحقیقات نشان می دهد تهاجم روانی به عنوان عامل خطر و هشدار مقدماتی برای تهاجم های بدنی به شمار رود. برخی متغیرها هم مانند خشم و خصیصه قدرت طلبی می تواند به عنوان پیشگو کننده تهاجم روانی در آینده به کار آید.مطالعات بر روی زنان قربانی خشونت علیه زنان در خانواده نشان می دهد از نظر زنان، بدترین نوع ضربه های فیزیکی هم به اندازه شکنجه های روحی و زندگی در ترس و وحشت ، خشونت بار به شمار نمی رود ( اصلانی، مینا، 1381: 19-20). سوء رفتار روانی با زنان را می توان به دو دسته عمده آزارهای عاطفی و سلطه / انزوا تقسیم کرد. آزارهای عاطفی مصادیقی چون آزارهای کلامی ( به کار بردن کلمات رکیک و اسم گذاری، تحقیر و هر رفتار بی رحمانه کلامی که عامدانه صورت می گیرد و احتمال می رود منجر به آسیب احساسی شود ) را در بر دارد . سلطه / انزوا نوعی از رفتارها را در بر می گیرد که برای تحت تسلط درآوردن ، کنترل وتضعیف زنان به کار می رود.رفتارهای منطبق با سلطه / انزوا، محدود کرن فعالیت ها و روابط اجتماعی، از بین بردن کرامت انسانی و عزت نفس، ایجاد احساس گناه در زن، منت نهادن مداوم از بابت تامین معاش و عهده داری زندگی و سرکوفت های پی در پی، تهدید، کنترل تماس های تلفنی زن، خواندن نامه ها ویادداشت های شخصی وی و مانند ان است. همچنین مواردی مانند توهین های مکرر لفظی به زن، حبس کردن و محروم کردن وی از منابع شخصی، توهین به دوستان و خانواده او، خرده گیری از افکار وعقاید، داشتن روابط نامشروع با سایر زنان، منزوی کردن همسر با جدا کردن وی از خانواده و دوستان، وارسی لوازم زن، تعقیب وی، پرخاش، داد و فریاد، سرکوفت، سرزنش، بددهانی و ... در این دسته جای می گیرد.
در برخی تحقیقات، استثمار خانگی زن و نوع انتظاراتی که از مفهوم وظایف زن در خانواده وجود دارد –مانند این که زن صرفاً باید وظیفه خانه داری یا مراقبت از بچه ها را بر عهده داشته باشد –درزمره خشونت های عاطفی ذکر شده است( اصلانی، مینا، 1381: 22).
خشونت جنسی( Sexual violence)
تعریف متداول و پذیرفته شده از تجاوز جنسی در اذهان عموم یا حتی متخصصین جامعه عبارت است از « برقراری رابطه جنسی اجباری از سوی مرد با زنی که همسرش نیست ». این تعریف احتمال وقوع تجاوز شوهر نسبت به همسرش را نفی می کند. از نظر تاریخی این استثناء در نظام حقوقی بریتانیا ایجاد شد و به رویه حقوقی آمریکا هم سرایت کرد. سر متیو، یکی از حقوق دانانانگلیسی، معتقد بود رضایتی ذاتی، ضمنی و برگشت ناپذیر در عقد ازدواج وجود دارد که طی ان زن می پذیرد خودش را در اختیار شوهر قرار دهد و این امر احتمال وقوع تجاوز را منتفی می کند، یعنی زن حق امتناع از برآوردن خواسته های جنسی شوهرش را ندارد؛ اما از اوایل دهه 70 با رشد جنبش فمینیسم، قوانین نفی کننده تجاوز در ازدواج، از سوی زنان مورد حمله قرار گرفت. در سال 1993 تجاوز در ازدواج یا نزدیکی بدون رضایت زوجه در بسیاری از آیآلات آمریکا جرم شناخته شد. امروزه در بسیاری ازکشورها می توان شوهر را به جرم تجاوز به همسر یا خشونت های جنسی نسبت به وی ، تحت تعقیب قرار داد.خشونت یا آزار جنسی هر گونه سوء رفتار جنسی است که نسبت به زن صورت می گیرد؛ اجبار زن به تمکین ( نزدیکی بدون رضایت زوجه )، عصبی شدن به هنگام رد تقاضای نزدیکی واصرار در انجام روابط جنسی، الزام زن به برقراری رابطه جنسی نا متعارف و آزار دهنده ( نظیر برقراری ارتباط جنسی از راه دهان ، مقعد و ... )، استفاده از اشیا یا ضرب و جرح زن به هنگام رابطه جنسی، دادن یا خوراندن مواد مخدر به منظور برقراری آمیزش جنسی یا تسهیل آن، اجبار به برقراری رابطه جنسی بلافاصله پس از زایمان و ترخیص از بیمارستان، استفاده از عبارات تحقیر آمیز در مورد وضع ظاهری زن، اجبار زن به هرزه نگری ( تماشای عکس ها، مجلات یا فیلم های مستهجن )، نادیده گرفتن حقوق مربوط به تولید مثل( نظیر سرباز زدن از برنامه های تنظیم خانواده، دروغ گفتن به همسر در خصوص استفاده از راه های پیشگیری از بارداری، آگاه نکردن زن در صورت ابتلا به بیماری های مقاربتی مانند ویروس H.I.V و اجبار به سقط جنین یا باروری ) و مواردی مانند این، می تواند به عنوان خشونت جنسی تعریف شود ( معتمدی مهر، مهدی 1380: 189). درجه پذیرش یا طرد این نوع از خشونت در خانواده، که پنهانی ترین نوع ان نیز به شمار می رود به فرهنگ روابط جنسی زن و شوهر در ان جامعه بر می گردد؛ در برخی فرهنگ ها چنین تلقی می شود که عموماً تجاوز یا آزار جنسی جرمی است که قابلیت تحقق توسط شوهر و داخل در علقه ازدواج –ولو با عدم رضایت زوجه –راندارد؛ چرا که عقیده رایج این است که زن جزء دارایی شوهر است و یا این که زن پیمان بسته است هر زمانی که شوهر از او بخواهد، به عمل جنسی تن در دهد( معتمدی مهر، مهدی 1380:179). البته این احکام از آنجا نشات می گیرد که زن هرگز نمی تواند رضایت به نزدیکی با شوهرش نداشته باشداما در دهه های اخیر، دیدگاه های دیگری ظهور کرده که با استدلالات منطقی، اطلاق این قاعده را زیر سوال برده است. امروزه استدلال می شود در یک جامعه متمدن نباید از حق خود مختاری زن نسبت به جسمش دریغ شود و دیگر نمی توان زن را در نقش ملعبه جنسی شوهر قرار داد؛ همچنین با توجه به پیگیری بین المللی جرایمی چون کودک آزاری، همسر آزاری و آزار جنسی زنان، بستن درهای خانه به روی دادگاه های کیفری امری قابل تردید به نظر می رسد. در همین راستا بنده ماده 16 کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، در خصوص مواردی مانند تصمیم گیری آزادانهو مسئولانهنسبت به تعداد فرزندان و تعیین فاصله بارداری ها،خواستار تساوی زن و شوهر است.
خشونت اقتصادی( Economic Violence)
رفتارهای محدود کننده زن در امور مالی و کنترل سختگیرانه شوهر بر منابع مالی خانواده مانند دفترچه چک بانکی، صندوق نگهداری پول ها و ... در خشونت های اقتصادی قرار می گیرند.
مصادیق این نوع از خشونت را در چنین مواردی می توان یافت، کنترل درآمدها ونظارت بر حق اشتغال زن ، اجبار زن به فروش اموال، جلوگیری از خرید دلخواه، دخل وتصرف در درآمد یا ارث زن، تصرف دراموال گرانقیمت زن، به زور از زن پول گرفتن، اتهام دزدی زدن به زن، ندادن پول کافی به زن علیرغم تمکن مالی و ... ؛ البته مواردی چون تهدید، اجبار، افتراء و ... قابلیت قرار گرفتن در دسته خشونت های روانی را نیز دارند.
مفهوم سرمایه فرهنگیو انواع آن( Cultural Capital)
برای شروع بحث سرمایه فرهنگی ابتدا لازم است تعریفی از فرهنگ ارائه شود. فرهنگ یکی از مفاهیم مهم و اساسی در علوم انسانی است. تا به حال تعریف زیادی از فرهنگ ارائه شده است. کروپر انسان شناس امریکایی در کتاب فرهنگ، مروری بر مفاهیم و تعریف ها 164 تعریف از این مفهوم ارائه کرده است( پناهی،1375 :95 ). فرهنگ نظامی نسبتا منسجم متشکل از اجزایی غیر مادی شامل ارزش ها، هنجارها، نمادها و باور ها و اعتقادات، اداب ورسوم ،دانش، اطلاعات رایج، هنر ها و اجزای مادی شامل کالاهای مصرفی، ابزار تکنولوژی، میراث فرهنگی نسبتا مشترک بین اعضای یک گروه، اجتماع یا جامعه است که از طریق یادگیری از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است و ماهیت نمادین دارد( پناهی،1375 :96). در این تعریف، ابزارهای مادی و کالاهای مصرفی جزء فرهنگ تلقی شده است و شباهت زیادی به تعریف تایلور دارد. بعضی ها تعریف محدودتری از فرهنگ ارائه می کنند « فرهنگ مجموعه آگاهیها، عقاید، ارزشها، هنجارها و نماد های مشترک در یک گروه و جامعه است که باعث تولید معنا می شود»( طالبی،1382). این تعریف بیشتر بر بعد غیر مادی و معنایی فرهنگ تاکید می شود. با توجه به توضیحات ارائه شده فرهنگ را می توان " مجموعه باورها، آگاهیها، هنجارها، نمادها، ارزشها و شیوه های بهره گیری از کالاهای فرهنگی تلقی کرد که در میان گروهی از افراد جامعه مشترک بوده و در زندگی روزمره نقش اساسی دارد و در طول زمان دارای تغییرات تدریجی است". در ادامه مفهوم سرمایه فرهنگی از دیدگاه متفکرین مختلف مورد بررسی قرار میگیرید.
سرمایه فرهنگی از دیدگاه بوردیو
مفهوم «سرمایه فرهنگی» توسط پیر بوردیو جامعه شناس فرانسوی معرفی شد و سپس در تحقیقات اجتماعی مختلف برای تبیین پدیده ها و به خصوص نابرابری های آموزشی و روابط سلطه در میدانآموزش به کار گرفته شده. برای درک بهتر این مفهوم بحث را از شواهد عینی اغاز میکنیم. بوردیو نخستینبار در سال 1964 در کتاب « وارثان، دانشجویان و فرهنگ» که با همکاری «ژان کلود پاسرون» به نگارش در اورد به این موضوع اشاره می کند. وی می نگارد، « اینده تحصیلی برای فرزند شخصی از رده های بالای شغلی که شانسی بیش از پنجاه درصد برای ورود به دانشگاه دارد و بین اطرافیان خود و حتی اعضای خانواده تحصیلات عالی را امری رایج و روزمره می بیند و فرزند یک کارگر، که شانس کم تر از دو درصد برای راه یافتن به دانشگاه دارد و به واسطه اشخاص یا محیط های دیگر به طور غیر مستقیم با دانش و دانشجو اشنا می شود، متفاوت است....چنانچه به طور عینی به نظام تحصیلی بنگریم به سهولت در یابیم که این نظام، نظامی حذفی است. عمل حذف ( فرزندان ما ) هرچه از طبقات مرفه اجتماعی دور و به طبقات محروم نزدیک می شویم شدت بیش تری پیدا می کند و کامل تر می شود( کتبی:1385،15). در آن زمان فرض بر این بود که نظام مدرن و متمرکز آموزش دولتی به منظور تامین فرصت های برابر برای تمام طبقات طراحی شده و استعداد و هوش ذاتی که افراد به ارث برده اند،مبنای کسب موقعیت های اجتماعی است. اما این فرضیه به سختی می توانست نتایج بررسی های بوردیو و پاسرون در سال 1964 را تبیین نماید. مفهوم سرمایه فرهنگی در اواخر دهه 1960 توسط بوردیو و همکارانش ارائه و صورتبندی شد. مقصود از ارائه این مفهوم ان بود که اولا روشی را که بدان وسیله مزآیای ناشی از ولادت و ثروت خانوادگی فرد به منزلت تبدیل می شود از طریق جایگزینی معرف های قدرت اجتماعی با نظام خود مختاری از ارزش های هنری و زیبایی شناسانه توضیح دهد و ثانیا مکانیسمی را که بدان وسیله الگوهای مزیت اجتماعی از طریق نظام آموزشی بازتولید میشود شفاف سازد(Emmison, 1999:239). بوردیو خود بعدا چنین توضیح میدهد که « مفهوم سرمایه فرهنگی بدوا در خلال پژوهش به عنوان فرض نظری که تبیین نابرابری دستاورد های تحصیلی فرزندان برآمده از طبقات اجتماعی را در ارتباط با موفقیت دانشگاهی ممکن می ساخت، به نظر من جلوه می کند....یعنی که منافع خاصی که فرزندان طبقات و بخش های طبقاتی متناسب است.این نقطه شروع دال بر گسست از پیش داوری هایی است که بر مبنای دیدگاه عقل متعارف موفقیت یا شکست تحصیلی را به عنوان معلول استعداد ذاتی می انگارد.این پیش داوری ها در نظریه سرمایه انسانی نیز وجود دارد.(Bourdieu,1986: 243 ) بوردیو در بدو امر می کوشد تمایز مفهوم «سرمایه فرهنگی » از «سرمایه انسانی» که توسط بکر (Becker ) در سال 1964در کتاب « سرمایه انسانی، تحلیل نظری و تجربی معرفی شد را توضیح دهد. چنانچه بوردیو می گوید اقتصاد گرایان بر مبنای سرمایه گذاری و سود مالی به بررسی سود حاصل از سرمایه گذاری های آموزشی می پردازد، یا حداکثر چیزهایی را که مستقیما به پول تبدیل پذیرند نظیر نقدینگی معادل با زمان صرف شده برای تحصیل را به حساب می آورند. آنها قادر نیستند نسبت های متفاوت منابعی را که عوامل و طبقات مختلف اجتماعی به سرمایه گذاری اقتصادی و فرهنگی اختصاص می دهند، توانایی تحصیلی و سرمایه گذاری تحصیلی نشان می دهد که آنها نمی دانند توانایی یا استعداد خود محصول صرف زمان و سرمایه فرهنگی است و تنها می تواند سود اوری هزینه های تحصیلی را در قالب «نرخ بازدهی اجتماعی» و یا تاثیر آن بر تولید ملی برای جامعه به عنوان یک کل محاسبه کنند.این تعریف کارکردگرآیانه از ساختار آموزشی سهم و نقشی را که نظام آموزشی در بازتولید ساختار اجتماعی ایفا می کند نادیده می گیرد.به علاوه از بدو امر حقیقت را که بازده فعالیت آموزشی وابسته به سرمایه فرهنگی است که از سوی خانواده به فرد منتقل شده را نادیده میگیرد(Bourdieu,1986:243 ). بدین ترتیب بوردیو راه خود را از اقتصاد گرآیان جدا می کند و بر ان است تا نشان دهد هرچند سرمایه فرهنگی نظیر سرمایه اقتصادی به تملک در می آید و مبادله می شود و نیز سرمایه اقتصادی و فرهنگی قابل تبدیل به یکدیگرند. با این حال نمی توانان را به سرمایه اقتصادی تقلیل داد؛ یا بر اساس محاسبات اقتصادی مقدار سرمایه فرهنگی رابر اورد نمود و این سرمایه را که نقشی اصلی در موفقیت تحصیلی دارد به عنوان تابعی از سرمایه اقتصادی قلمداد کرد. یعنی لزوما نمی توان با استفاده از سرمایه اقتصادی ان را به تملک در اورد(Mcrobbie, 2005:137). بوردیو در کتاب « باز تولید فرهنگی و بازتولید اجتماعی» به بحث راجع به این می پردازد که والدین طبقات بالا و متوسط فرهنگی را در شکل های مختلف زبانی و توانمندی های فرهنگی به فرزندان خود می بخشند. موفقیت تحصیلی در مدرسه مستلزم بهره مندی از این قابلیت های فرهنگی است، که فرزندان طبقات پایین ان را نیآموختهاند. بدین ترتیب ارزیابی هایی آموزشی مدرسه که به ظاهر خنثی به نظر می رسد از طریق تغییر شکل قابلیت های اجتماعی و فرهنگی به صورت سلسه مراتب دستاوردهایی که به ظاهرا پیامد نابرابری های استعداد طبیعی است، در واقع به به نابرابری های اقتصادی مشروعیت می دهد(Marshall, 1998:134). بدین ترتیب در نظام آموزشی تفاوت بین خصلت های افراد برخاسته از پایگاه های اجتماعی مختلف تقویت می شود و به صورت تفاوت در شیوه های فراگیری و انواع دانش های مورد توجه افراد در می آید. مدرسه گونه ای از خصلت ها را که متناسب با طبقات بالاست تایید و تقویت میکند و خصلت های دیگر را بی اعتبار می نماید( Emmison,1999:294 ).
وی در کتاب « قواعد هنر؛ تکوین و ساختار میدان ادبی» به بررسی جایگاه سرمایه فرهنگی در میدان ادبی می پردازد( کتبی، 1385 :19-25 ). همچنین در کتاب « تشخص، نقد اجتماعی داوری» که در سال 1979 به نگارش در اورد و موجب شهرت عالم گیر اومی شود ، از سرمایه فرهنگی به عنوان یکی از متغیر های اصلی برای تبیین موضع افراد در میدانی غیر از میدانآموزشی یعنی میدان فعالیت هنری بهره می گیرد و ارتباط این مفهوم با مفاهیم کلیدی دیگر اندیشه خود یعنی خصلت و میدان را مشخص می کند وبا استفاده از آن اقتصاد اعمال، سبک های زندگی و زندگی طبقاتی در جامعه فرانسه دهه 1970 را تبیین می کند. سرانجام وی با نگارش کتاب اشرافیت دولتی در سال 1389 به نقش مدارس عالی فرانسه در تضمین کسب سرمایه فرهنگی واجتماعی لازم برای کسب مدارج بالای سیاسی و اجتماعی می پردازد.خدمت اصلی بوردیو در قشر بندی فرهنگی است وی معتقد است که سرمایه فرهنگی در درون یک فضای اجتماعی توزیع شده است و به صورت فرهنگ سرمایه گذاری می شود(Jenks, 1993:12)بوردیو تاکید می کند که رابطه دیالکتیکی بین ساختار و عامل، ایجاد کننده عملکرد وجود دارد و تلاش می کند نحوه ادراک و ساخت جهان اجتماعی از سوی افراد را بر مبنای جایگاهشان در فضای اجتماعی مورد بررسی قرار دهد. از نظر ریتزر اصلی ترین مفاهیم مورد نظر بوردیو ساختمان ذهنی و زمینه ورابطه دیالکتیکی بین آنهاست.به شناختی که افراد از طریق آنها با جهان اجتماعی برخورد می کنند، ساختار ذهنی می گویند. انسانها جهان اجتماعی خود را با یک رشته از طرح های ملکه شده در ذهن، ادراک فهم و ارزیابی و ارزش گذاری می نمایند. از طریق همین طرح های ذهنی است که انسانها عمل می کنند. ساختمان ذهنی همانند ساختار اجتماعی تجسد یافته در ذهن است(ریتزر، 1377:721)زمینه شبکه ای از روابط است که میان جایگاههای عینی درون زمینه وجود دارد.این روابط جدا از آگاهی و اراده فردی وجود دارند. این روابط کنش های متقابل یا پیوند های بین ذهنی افراد نیستند. اشغال کنندگان جایگاههای این شبکه هم انسانها هستند و هم نهاد های اجتماعی. زمینه همانند بازار رقابتی است که در آنانواع سرمایه ها از قبیل سرمایه اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی و نمادین سرمایه گذاری می شوند. و جایگاه های عوامل گوناگون درون یک زمینه را مقدار و اهمیت نسبی سرمایه ای که این عوامل دارند تعیین می کنند. سرمایه است که به افراد اجازه می دهد سرنوشت خود ودیگرانرا تحت نظارت بگیرند.از دیدگاه بوردیو نظام آموزشی، یک فرهنگ خاص را به مردم تحمیل می کند و از طریق تلقین وتکرار ان را به صورت فرهنگ ملی با دارا بودن مشروعیت در جامعه به وجود می اورند و از طریق تاریخ، ادبیات پایه دین دنیایی واقعی را در جامعه ایجاد می کند. و لذا سرمایه کلی و وزن نسبی سرمایه افراد منشاء تفاوت در سلیقه ها و به طبع آن منشاء تفاوت در موضع گیری هایست.به طور فضای موضع های اجتماعی از طریق فضای امکانات منجر به عادات واره به فضای موضع گیری ها تعبیر می گردد( ریتزر ، 1377:721)یکی از کارکردهای عادات واره این است که از وحدت اسلوبی که اعمال و اموال یک عامل اجتماعی منفرد و با یک طبقه از عاملان را یکسان می کند خبر می دهد. عادت واره ها اصول گوناگون تفاوت گذاری را ایجاد می کنند و اصول مشترک تفاوت گذاری را به صورت متفاوت مورد استفاده قرار می دهند. دیدگاه بوردیو آن است که از موقعیت افراد با توجه به دسترسی آنها به سرمایه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تعیین می گردد. لذا تمایلات و گرایش های رفتاری افراد ناشی از موقعیتی است که در روابط اجتماعی دارند چرا که جایگاه در روابط اجتماعی نوعی عادت خاص را شکل می دهد که عملکرد را متاثر می کند(ریتزر، 1377:722). بعد از اشاره به دیدگاه بوردیو در مورد مفهوم سرمایه فرهنگی در ادامه دیدگاههای افراد دیگر را که متاثر از بوردیو هستند را مورد بررسی قرار می دهیم.الن هایز سرمایه فرهنگی را میانگین و مجموعه نیروهای غیر اقتصادی مانند زمینه فرهنگی خانواده ها، طبقات و الزامات و تعهدات آنها به آموزش و پرورش و منابع فرهنگی دیگر تعریف می کند (Hayes,2001 ).کالینز سرمایه فرهنگی را " منابع بی نظیر اندوخته شده در حافظه ، شیوه های زبانی، انواع دانش ها و مهارتهای خاص ،قدرت تصمیم گیری، توانایی کسب احترام، تعریف می کند" ( میرزاخانی، 1379:20 ) . وی سرمایه فرهنگی را به سرمایه فرهنگی عام یا تعمیم یافته ( Generlized cultural capital ) و سرمایه فرهنگی خاص ( Particularized cultural capital ) تقسیم می کند. سرمایه فرهنگی عام معادل نماد های غیر شخصی و بیانگر منابع فرهنگی عموم طبقات و گروه ها در جامعه است. سرمایه فرهنگی خاص، مربوط به اندوخته های ذهنی افراد است و در هویت های فردی و شخصی تبلور یافته است. کالینز در توجه به سرمایه فرهنگی عام تا حدودی از بوردیو فاصله می گیرد و به تحلیل سرمایه فرهنگی در سطح کلان توجه می کند.گرهاردز و آنهایر سرمایه فرهنگی را شامل " تمایلات و عادات آموخته شده در دوره جامعه پذیری، آگاهی های فرهنگی با ارزش ( نقاشی،طراحی) ،صلاحیت های تحصیلی و آموزشیتلقی کرده و آن را به دو قسمت سرمایه فرهنگی نمادین تقسیم نموده اند. سرمایه فرهنگی نمادین همان قابلیت تعریف کردن، ساختن ارزشها، معیارهای سبک های فرهنگی، اخلاقی و هنری است . ونیجک (1997) سرمایه فرهنگی را " سلیقه ها ، شیوه ها، رسم های خوب و پسندیده، توانایی های شناختی و توانایی پذیرش و فهم محصولات فرهنگی مشروع مانند موسیقی کلاسیک، تئاتر، ادبیات می داند.هولت (1998) پرورش خانوادگی،آموزش رسمی، فرهنگ شغلی را بعنوان منابع شکل گیری سرمایه فرهنگی افراد معرفی می کند( فاضلی، 1383 : 31 ). تعریفی که به آنها اشاره شد یک برداشت فردگرآیانه از مفهوم سرمایه فرهنگی است. شوکر نیز برخورداری از دانش موسیقی را نوعی سرمایه فرهنگی می داند " رسیدن به هر شکلی از سرمایه فرهنگی موسیقی، بسط هر نوع دانش از سنت های موسیقیایی برگزیده و تاریخ آنها و آشنایی با نوازندگان مرتبط به آن را شامل می شود" ( شوکر،1381: 28 ).
مفهوم سرمایه فرهنگی با رهیافت متفاوت از بوردیو
از دیگر کسانی که در آثار خود به مفهوم سرمایه فرهنگی اشاره کرده است ماچلپ است. ماچلپ سرمایه های فکری و آموزشی را " به تحقیق و توسعه، ارتباطات رسانه ای، سرمایه آموزشی و تحصیلات، اطلاعات و خدمات ماشینی" تقسیم می کند و سرمایه فرهنگی می نامند ( Frow,1999: 92 ) از نظر وی آموزش های مختلف در خانه، کلیسا، مدارس و مراکز تربیت معلم شغلی نوعی سرمایه است. در واقع از نظر وی کل اطلاعات و علوم در جهت تولید نیرو،قدرت و اندیشه بکار می رود سرمایه فرهنگی تلقی می شود. فولک و برکیس انواع سرمایه را به سرمایه طبیعی، سرمایه فرهنگی و سرمایه ساخت انسان تقسیم می کنند" سرمایه فرهنگی شامل مذاهب متعدد، اخلاقیات، تنوع فرهنگی، نمادی ، اجتماعی و تجارب حاصل از فرهنگ های غرب و شرق است که امکان استفاده درست از طبیعت و ایجاد نهادها و کنش های جمعی،تعاون و همکاری و یادگیری اجتماعی را فراهم می کند.این سرمایه فرهنگی متکی به خود سازماندهی است( 50 :Folk and Berkes,1999 ). در این دیدگاه باورها، اندیشه ها،ارزش ها،اخلاقیات بجای مانده از گذشتگان که نقش اساسی در رفع نیازهای مادی و معنوی زندگی دارند،به عنوان سرمایه فرهنگی تلقی می شوند. از دیگر کسانی که ضمن توجه به دیدگاه بوردیو، در زمینه سرمایه فرهنگی کار کرده است دیوید تراسبی می باشد. وی سرمایه فرهنگی را مجسم کننده و ذخیره کننده یا تامین کننده ارزش های فرهنگی تعریف کرده و آن را به دو نوع ملموس و ناملموس تقسیم می نماید( تراسبی ،1382: 69 ). از نظر وی سرمایه فرهنگی " شامل شکل بنا ها، محله ها، معماری، آثار هنری است که در قالب میراث فرهنگی تعریف می شود.این نوع سرمایه فرهنگی همانند سرمایه فیزیکی است اما ارزش فرهنگی دارد سرمایه ناملموس به صورت معنوی، به شکل ایده ها، عقاید و ارزش هایی است که در یک گروه مشترک می باشند. این نوع سرمایه فرهنگی با مفهوم فرهنگ سازگاری بیشتری دارد و آثار هنری مانند موسیقی،ادبیات، اداب و رسوم فرهنگی،عقاید و زبان جزء این نوع سرمایه فرهنگی است. سرمایه فرهنگی معنوی می تواند در اثر بی توجهی از بین برود و یا از طریق سرمایه گذاری جدید افزایش یابد( تراسبی ،1382:71 ).از نظر تراسبی ساختمآنهای هنری،سالن های کنسرت، موزه های هنری، مراکز فرهنگی، ورزشی، مکانهای تاریخی نیز در کاربرد عامیانه سرمایه فرهنگی نامیده می شود. از نظر وی سرمایه فرهنگی " حاصل فعالیت های خلاقانه بشر است، حفظ زیست بومهای فرهنگی باعث حفظ حیات فرهنگی و بقای تمدن بشری است، سرمایه فرهنگی دارای ویژگی تکثر وتنوع است. آثار اصیل هنری بعنوان سرمایه فرهنگی از یکدیگر متمایزند"( تراسبی ،1382:76 ).در واقع تفاوت تراسبی با بوردیو در این است که وی به بعد جمعی سرمایه فرهنگی بیشتر تاکید دارد. جان فیسک از دیگر کسانی است که با رویکرد تا حدودی متفاوت از بوردیو و تراسبی سرمایه فرهنگی را تعریف کرده است. وی ارزیابی فرهنگ و سرمایه فرهنگی را با معیارهای اقتصاد مادی را نقد می کند " اقتصاد فرهنگ را نباید همانند اقتصاد مادی تعریف کرد. معانی و علایق، لذت ها همانند رفاه مادی و اقتصادی نیست. علایق بیشتر در تحت کنترل افراد ، کمتر تحت نفوذ اقتصاد می باشند ( Fiske,1997:19 ). جان فیسک برای توضیح سرمایه فرهنگی طبقات پایین، اصطلاح سرمایه فرهنگی عامه را بکار می برد." این مفهوم از سرمایه فرهنگی معادل اقتصاد مادی و برداشت اقتصادی از فرهنگ نیست که تحت سلطه کامل اقتصاد است،بلکه سرمایه فرهنگی عامه مجموعه معانی و علایق و لذت های انباشت شده است که در خدمت عامه مردم فاقد قدرت ( اقتصادی-اجتماعی) است. این معانی می تواند شامل اطاعت ، فرمانبرداری، سازش، مقاومت و مخالفت،تمسخر، گریز و نیرنگ باشد. مجموعه این واکنش ها جزء فرهنگ عامه است و بطور معنی دار در زندگی آنها کاربرد دارد و یک سرمایه فرهنگی است"( 18 Fiske,1997:). فیسک دانش را به دو نوع دانش دانشگاهی و دانش انسانی تقسیم می نماید و دانش انسانی را دانش عامه مردم می داند که در روند زندگی روزمره بدست آمده و ارتباط بیشتری با فرهنگ عامه دارد. این دانش و سرمایه فرهنگی ، سرمایه فرهنگی طبقه ی بورژوازی نیست بلکه در جهت فهم و تحلیل کارکرد ایدئولوژی به زبان ساده است. استوارت هال (1986) به شناخت ایدئولوژی های مقاوم و جایگزین اشاره می کند که گروهای اجتماعی فاقد قدرت داری ان هستند این ایدئولوژی های مقاوم همان سرمایه فرهنگی عامه هستند که افراد فاقد قدرت را قادر می سازند تا احساس روشن و قابل فهم از وضعیت تاریخی خودشان داشته باشند( 249 Fiske,1997: ).از دیگر دیدگاههای نزدیک به دیدگاه جان فیسک دیدگاه تورنتن است . تورنتن با تحلیل و توصیف خرده فرهنگ های جوآنان و فعالیت های فرهنگی و نحوه گیری آنها از موسیقی،پوشش ، ارایش و کلوپ ها، اصطلاح سرمایه خرده فرهنگی را بکار برده است. شرکت در کلوپ های شبانه، رقص، موسیقی، بهره گیری از سبک های خاص لباس پوشیدن، معنای خاص در زندگی جوآنان دارد و به عنوان سرمایه خرده فرهنگی تعریف می شود(99 :1997 fisk,). تورنتن و جان فیسک هر کدام به شیوه متفاوت سرمایه فرهنگی را بعنوان ابزار درک، لذت و مبارزه و مقاوت تلقی می کردند. در هر حال توجه به اصطلاحات سرمایه فرهنگی عامه و سرمایه خرده فرهنگی جوآنان که به ترتیب به وسیله جان فیسک و تورنتن به کار رفته است؛ در مطالعات فرهنگی می تواند مفید باشد.
مفهوم سرمایه فرهنگی از دیدگاه بعضی از متفکرین داخلی
در ایران افراد معدودی در مورد سرمایه فرهنگی بحث کرده اند. شاید بتوان گفت تنها چلبی در کتاب جامعه شناسی نظم به این موضوع به صورت سیستماتیک توجه کرده است . وی سرمایه فرهنگی با دارایی فرهنگی را معادل دسترسی به منابع معرفتی جامعه تعریف می کند. سرمایه فرهنگی را معادل اطلاعات می داند " سرمایه فرهنگی معادل اطلاعات، مهارت، دانش و شناخت تلقی می شود.در منابع، از آن به عنوان سرمایه انسانی نیز، یاد می کنند( چلبی، 1382: 95). هرچند که چلبی در اشاره به مفهوم سرمایه فرهنگی نامی از بوردیو نمی برد اما تعریف وی از سرمایه فرهنگی، تقریبا معادل سرمایه فرهنگی تجسدی بوردیو است. بحث چلبی در مورد نتایج حاصل از توزیع نابرابر سرمایه فرهنگی در جامعه قابل توجه است . به نظر می رسد که سرمایه فرهنگی با توجه به اهمیت روز افزون ان در جامعه لازم است به عنوان یک منبع جداگانه مورد توجه قرار گیرد، نابرابری در توزیع سرمایه فرهنگی داری اهمیت خاص خود است . تفاوت در دست یابی به مراکز آموزشی و ارتباطی و پیدایش مواضع و مشاغل تخصصیازعوامل توزیع نابرابرانه سرمایه فرهنگی است. رفیع پور از دیگر جامعه شنآسانی است که به طور مختصر به دیدگاه بوردیو و بحث سرمایه فرهنگی اشاره کرده است. برخی دانشمندان علوم اجتماعی اخیر، بخصوص بوردیو و پیروانش و همچنین در یک جدال علمی متقابل افرادی مانند برایسون و اریکسون به بحث بین ارتباط فرهنگ و قشر اجتماعی می پردازند؛ اما به فرهنگ فقط با یک دید محدود می نگرند. فرضیه بوردیو این است که قشر بالایی جامعه کوشش می کند تا با برتری خود بر بقیه قشرها را ( علاوه بر طرق اقتصادی) از طریق متمایز کردن فرهنگ خود نسبت به بقیه مردم ( به عنوان سرمایه فرهنگی) حفظ نماید( رفیع پور، 1378: 296).رفیع پور به این نکته تاکید دارد که فرهنگ یک ذخیره اطلاعات است و از یک نسل به نسل دیگر می رسد و جوامع بوسیله آنها نیازهای خود را بهتر ارضا می نماید و در جهت حفظ و تکمیل و انتقال ان به نسلها ی بعد فعالیت می نمایند. این نوع نگاه به سرمایه فرهنگی، مشابه اندیشه دیوید تراسبی و برکیس است که سرمایه فرهنگی رامجموعه ارزشها و هنجارها، اخلاقیاتو غیره می دانند که حاصل تجارب گذشتگان است. نکته مورد نظر رفیع پور این است که به جای سرمایه فرهنگی، اصطلاح سرمایه فرهنگی و اجتماعی را مطرح می کند و آنرا سرمایه معنوی می نامند.طالبی" سرمایه فرهنگی را مجموعه آگاهیها، ارزشها، هنجارها و نظام های نمادی مشترک تعریف میکند که باعث شکل گیری تعامل ها و شکل دهی به تمایلات و گرایش های روانی نسبت به استفاده از کالاهای فرهنگی است"( طالبی،1382:10).بر اساس این تعریف سرمایه بودن فرهنگ، زمانی معنا پیدامیکندکه نقش اساسی در تعامل ها، رفتارها،کردارها، و مصرف فرهنگی افراد و گروهها داشته باشد. هنجارها و نمادهای مشترک فرهنگی به تمایل های بین افراد شکل می دهدتبدیل به سرمایه فرهنگی می شوند. در این نگاه سرمایه فرهنگی کالا نیست بلکه مجموعه ای از معانی مشترک است. روح الامینی در کتاب " زمینه فرهنگ شناسی" ضمن اشاره به دیدگاه بوردیو در زمینه سرمایه فرهنگی وی نویسد، سرمایه اجتماعی مانند انتخاب همسر، گروه دوستان، و امثال ان در شمار وسایل تشکیل دهنده سرمایه فرهنگی است(روح الامینی ، 1376: 118).
کارکردهای سرمایه فرهنگی
بوردیو از کارکردهای سرمایه فرهنگی به حفظ و نگه داری موقعیت و یا موقعیت افراد در سلسله مراتب ساختار اجتماعی و برتری یافتن به دیگران اشاره می کند و تاثیر سرمایه فرهنگی افراد در سبک زندگی آنها را مورد توجه قرار می دهد. از نظر بوردیو طبقه حاکم و خانوادهها از طریق انتقال سرمایه فرهنگی به فرزندان موقعیت و سلطه خود را بازتولید می کند. از نظر وی سرمایه فرهنگی افراد باعث ارتقاء جایگاه عینی و نمادی فرد در روابط اجتماعی می گردد و نقش اساسی در ابعاد مختلف زندگی جمعی و فردی داشته و می تواند به سرمایه اقتصادی و اجتماعی تبدیل شود. از نظر جان فیسک " سرمایه فرهنگی عامه باعث فهم انتقادی مردم از وضعیت اجتماعی خود می شود. طبقه پایین بوسیله این نوع سرمایه فرهنگی نگاه مثبت به هویت اجتماعی خود پیدا می کند و خود را از ساختار سلطه جدا می سازد و در روندهای مورد علاقه خود مشارکت می کند و از این طریق زندگی خود را لذت بخش می نماید" (:19Fiske,1997). چلبی به نقش و کارکرد توزیع برابر سرمایه فرهنگی در جامعه توجه کرده است . از نظر وی، توزیع نابرابر سرمایه فرهنگی باعث ایجاد مشکل در جامعه می شود. چلبی نتایج نابرابری شدید توزیع سرمایه فرهنگی را در هشت مورد خلاصه می کند که بیانگر توجه وی به نقش و کارکرد سرمایه فرهنگی در جامعه است. محرومیت اکثریت اعضای جامعه از دسترسی به منابع معرفتی جامعه، عدم امکان بسط خردگرایی تعمیم یافته در عرصه های مختلف زندگی ( یعنی امکان گسترش ملاکهای عقلانی محدود می شود) پایین بودن سطح مشارکت همگانی موثر در تولیدات و خلاقیت های علمی و فرهنگی، گسترش مفاهمه و وفاق انفعالی که تحت نظارت نخبگان اجتماعی با سرمایه فرهنگی بالا است....در جامعه ای که اکثریت افراد ان فاقد سرمایه فرهنگی و آموزشی باشد نقش عنصر ذهنی و عاملیت در تغییرات اجتماعی کم رنگ و محدود شده و تغییرات اجتماعی کند و بیشتر ناعقلانی خواهند بود، اکثریت افراد در تغییرات نقش دنباله رو را ایفا می کنند، جذب دانش های نوین و بهنگام کردن آن در جامعه مشکل تر می شود و امکان گردش اطلاعات به صورت افقی و عمودی در جامعه محدود می شود، تغییر پذیری و ارزش تغییر در جامعه کاهش می یابد، با افزایش نابرابری سرمایه فرهنگی، خصلت منزلتی آموزشی افزایش می یابد و به همراه ان خصلت کاربردی و تخصصی ان کم رنگتر می شود، درصورت بالا بودن نابرابری سرمایه فرهنگی در سطح شخصیتی، تمایل به اخلاق مسئولیت و سلوک روشمند برای اکثریت ضعیف باقی می ماند. به عبارت دیگر رشد شخصیت برای اکثریت در دامنه ای محدود میسر می شود( چلبی،1382 : 213-214)در واقع از نظر چلبی توزیع عادلانهی سرمایه فرهنگی در جامعه باعث گسترش خرد گرایی، همکاری و تعاون در جامعه شده و نقش کنشگری افراد در تغییرات اجتماعی عقلانی افزایش می یابد، توانایی افراد برای جذب دانش های نوین افزایش یافته و امکان گردش اطلاعات به صورت افقی و عمودی در جامعه گسترش یافته و تغییرپذیری و ارزش تغییر در جامعه افزایش می یابد. رفیع پور نیز به کارکردهای سرمایه فرهنگی توجه کرده است. وی با توجه به برداشت خود از فرهنگ ، سرمایه فرهنگی و اجتماعی را نیز در این چهارچوب توضیح می دهد " وقتی که تجربه ای از نسل و نسل های گذشته به ما انتقال می یابد و به ما می آموزد که چگونگی مسائلی را با ان مواجه می شویم حل کنیم نیاز های خود را بهتر ارضا نماییم و بهتر زندگی کنیم، این فرهنگ است که به ما منتقل میشود. ما در این جا یک سرمایه عظیم فرهنگی و اجتماعی به مفهوم معنوی ان ( نه تعریف مادی بوردیو از سرمایه فرهنگی ) در اختیار داریم که باید قدر آن را بیش از سرمایه اقتصادی و مادی بدانیم. اگر این سرمایه عظیم نبود ما می بایست از صفر شروع و خودمان تمام ان مراحلی را که پیشینیان ما رفته بودند، دوباره طی کنیم( رفیع پور،1378:301).
منابع تشکیل دهنده سرمایه فرهنگی
از نظر بوردیو سرمایه فرهنگی به سه شکل می تواند وجود داشته باشد که عبارتند از حالت «سرمایه فرهنگی درونی شده» که به معنای رغبت های پایدار ذهنی و جسمی، حالت « سرمایه فرهنگی عینیت یافته» به شکل کالاهای فرهنگی نظیر تصاویر، کتاب ها، لغتنامه ها، ابزارها و ماشین آلات و غیره.....و حالت « سرمایه فرهنگی نهادینه شده» در قالب مدارک تحصیلی و نظایر آن..(Bourdieu, 1986:243)
سرمایه فرهنگی درونی شده( تجسدی( Embodiment of cultural capital
این نوع سرمایه به صورت تمایلات دیرپای ذهنی و بدنی افراد است، که به مرور زمان در اثر تربیت و پرورش در وجود افراد درونی میشود. به عبارتی ارزشی بیرونی است که به جزء جدانشدنی وجود شخص یا خصلت او تبدیل می شود و بر خلاف سایر اشکال سرمایه نمی توانان را از شخص جدا کرد و فورا به شخص دیگری منتقل نمود. به تعبیر بوردیو این سرمایه جزو کالبد شخص شده است و درونی شدن دلالت بر ان دارد که فرد خود با صرف زمان و تمرین آن را در کالبد خود جای داده است. بوردیو این فرایند را به برنزه شدن یا پرورش اندام تشبیه می کند، که نمی توانان را به جای دیگری انجام داد. فرد می تواند بسته به زمانی که صرف میکند شرایط اجتماعی، پشتوانه خانوادگی و برخی عوامل دیگر این سرمایه را در یک فرایند غیرتعمدی و لذا ناآگاهانه در کالبد خود جای دهد. بدین ترتیب وجود ان به ظرفیت های روانی و زیستی شخص حاملش بستگی پیدا میکند و با پیری و مرگ وی از بین میرود. لذا می توان گفت که شان ویژگی های ذاتی و اکتسابی در خصوص این نوع سرمایه در هم می امیزد (Bourdieu,1986: 244-24). از آنجا که سرمایه فرهنگی درونی شده (تجسدی) در کالبد فرد جای می گیرید نمی توان به آسانی مثل یک کالا مبادله کرد. لذا استفاده از ان مسائل خاصی را برای صاحبان سرمایه های اقتصادی و اجتماعی در پی دارد. در واقع استفاده از این سرمایه مستلزم استخدام فرد واجد ان است و به این دلیل که شرایط اجتماعی تحصیل و انتقال ان در قیاس با سرمایه اقتصادی بسیار پوشیده تر است، می تواند همچون سرمایه نمادین عمل کند، یعنی سرمایه محسوب نشود بلکه به منزلت قابلیت مشروع و به عنوان نوعی اقتدار عمل کند. به علاوه منطق مشخصا نمادین تشخص منافع مادی و نمادین را برای مالکان سرمایه های فرهنگی بزرگ تامین می کند. هر گونه توانمندی فرهنگی ارزش کمیابی –نظیر باسوادی در جهان بیسوادان- را به واسطه جایگاهش در توزیع سرمایه فرهنگی به همراه دارد. به بیان دیگر میزان سودی که سرمایه کمیاب فرهنگی در یک جامعه طبقاتی تضمین می کند مبتنی بر این واقعیت است که تمام کنشگران ابزار اقتصادی و فرهنگی لازم برای تداوم تحصیلات فرزندانشان را فراتر از حداقل لازم برای باز تولید نیروی کار در اختیار ندارند( Bourdieu, 1986: 245).
این توضیح بوردیو به خوبی پرده از اهمیت صاحبان سرمایه فرهنگی درونی شده در میدان های آموزشی یعنی اساتید، علما و معلمان بر می دارد و نشان میدهد که چرا انه واجد ارزشی فراتر از سرمایه اقتصادی خود بوده و بخصوص سرمایه نمادین فراوانی در اختیار دارند.
سرمایه فرهنگی عینیت یافته(Objectified cultural capital)
« سرمایه فرهنگی عینیت یافته در قالب اشیای مادی و رسانه هایی نظیر نوشته ها، نقاشی ها، مجسمه ها، ابزار ها و غیره عینیت یافته و از بعد مادی اش همچون سرمایه اقتصادی قابل انتقال است» (Bourdieu,1986 : 246).
با این حال ان را نباید صرفا یک شی مادی نظیر اتومبیل یا مسکن پنداشت. این نوع سرمایه پیوند تنگاتنگی با سرمایه فرهنگی درونی شده( تجسدی) دارد. باید در نظر داشت آنچه قابلیت انتقال را دارد مالکیت قانونی ان است و نه لزوما دانش و بینش لازم برای درک و استفاده ار ان ( تملک ابزارهای مصرف ان ) که نوعی سرمایه فرهنگی درونی شده است. بدین ترتیب کالاهای فرهنگی هم به لحاظ مادی و هم لحاظ نمادین قابل تملک هستند. لذا برای تملک واقعی ان صاحب کالا یا شخصا باید از سرمایه فرهنگی درونی شده برخوردار باشد یا صاحبان این سرمایه را به خدمت بگیرد. بنابراین همه چیز حاکی از ان است که با افزایش سرمایه فرهنگی در امیخته با ابزار تولید (نظیر فناوری اطلاعات) نیروی جمعی صاحبان سرمایه فرهنگی نیز رو به فزونی دارد(Bourdieu,1986: 246-247 ) .آنچه که بوردیو به روشنی در مقاله اش به ان اشاره نکرده طرف دیگر رابطه یعنی تاثیر سرمایه فرهنگی عینیت یافته بر کسب سرمایه فرهنگی درونی شده است. بر اساس منطق وی بار آمدن فرد در یک خانواده با پشتوانه غنی فرهنگی که سرمایه فرهنگی عینیت یافته فراوان نظیر کتابخانه شخصی در اختیار دارد و تحصیل در مدارسی با امکانات آموزشی ویژه نظیر ازمایشگاه سبب افزایش چشمگیر سرمایه فرهنگی درونی شده از طریق ایجاد رغبت های پایدار یعنی خصلت علم جویی می گردد. بدین ترتیب سرمایه فرهنگی عینیت یافته نقشی کلیدی در باز تولید سرمایه فرهنگی به صورت یک میراث خانوادگی ایفا می کند.
سرمایه فرهنگی نهادینه شده(Institutionalized cultural capital)
بوردیو « سرمایه فرهنگی نهادینه شده» در قالب مدارک دانشگاهی را به عنوان سرمایه آموزشی یا دانشگاهی مورد بررسی قرار می دهد( 24-13: Bourdieu, 1984).
سرمایه فرهنگی نهادینه شده نوعی سرمایه فرهنگی عینیت یافته در قالب مدارک تحصیلی است و برای خنثی کردن یکسانی حد و مرزهای سرمایه فرهنگی درونی شده و شخص حامل ان به کار می رود.این عینیت یابی سبب تمایز بین سرمایه فرهنگی خود آموخته که هر ان ممکن است زیر سوال رود و سرمایه فرهنگی اشراف که سود ان به خوبی مشخص نیست از یک سو و سرمایه فرهنگی کسب شده از طریق طی مراحل آموزشی که داری اعتبار وضمانت قانونی است از سوی دیگر می شود. بدین ترتیب با احراز مدارک تحصیلی گواهینامه توانمندی فرهنگی به دست می آید که شانی مستقل از حاملش دارد و به صاحبش ارزشی متعارف، ثابت و قانونا ضمانت شده اعطا می کند. بوردیو از مثال کنکور استفاده می کند تا نشان دهد چگونه این نوع سرمایه فرهنگی در اثر زنجیره تفاوت های بی نهایت کوچک بین عملکردها اختلافی فاحش، مطلق و پایدار به بار می آورد، نظیر آنچه که اخرین داوطلب پذیرفته شده را از اولین داوطلب ناموفق به کلی جدا می سازد و تمایز ذاتی بین توانمندی رسما پذیرفته و تضمین شده را با سرمایه فرهنگی ساده ای که باید خود را مداوما اثبات کند نهادینه می کند. در اینجا می توان نقش جادویی قدرتی را که نهادینه سازی را انجام می دهد دید( 248-247: Bourdieu,1986 )
نظریه های نگرش
رویکرد های نظری نگرش از دیدگاه روان شناسی اجتماعی
نظریه کرچ ( (Kerchکراچفیلد(crachfield) و بالاچی ( ballachey)
این سه نظریه پرداز " نگرش را ترکیب شناختها و اساسها و آمادگی برای عمل نسبت به یک چیز معین می دانند از نظر صاحب نظران فوق ، مهمترین عامل موثر بر شکل گیری نگرش ها عبارتند از: 1) آنچه نیازها ی شخص را برآورده می کند، در جریان فعالیت های فرد، برای رفع نیازهای خود، موانع و مشکلاتی برسر راه او قرار می گیرد که نگرش های ویژه ای را در او به وجود می اورند. فرد نسبت به اشیاء، عوامل، وسایل و اشخاصی که نیازهای او را برآورده می کند و وی را به هدف هایش می رسانند نگرشهای موافق و مثبت و نسبت به موانعی که سر راه رسیدن او به هدف هایش می شوند نگرش های منفی پیدا می کند. 2) کسب اطلاعات درباره ی موضوع ، شیء یا فرد خاص ، اطلاعاتی که شخص کسب می کند در ایجاد و شکل گیری نگرش های او تاثیر دارند مراجع اطلاعاتی ما در درون کودکی و در خانواده پدر و مادر و در مدرسه معلمان و هم شاگردیها و در جامعه و رسانه های گروهی، همکاران، دوستان و اشنآیان هستند. 3) تعلق گروهی، نیاز تعلق به گروه یکی از نیازهای مهم انسان است و همبستگی شخص با گروه در ایجاد نگرش های او تاثیر حتمی دارد می توان گفت که نگرش های شخص نماینده اعتقاد و سنت های گروهی است که شخص جزء آنهاست. علاوه بر این فرد این نگرش ها را بر میگزیند که براورنده نیازهای او باشد بدین ترتیب تاثیر گروه بر نگرش های غیر مستقیم و پیچیده است. 4)شخصیت فرد، نگرش های فرد منعکس کننده ی شخصیت او هستند یکی از تاثیرات گروه در شکل دهی نگرش های فرد ان است که در نگرش های او نسبت به نگرش های اعضاء به گروه هماهنگی به وجود می اورند، اما علیرغم این کوشش ها در میان افراد هر گروه بازهم از نظر نگرش های تفاوت هایی وجود دارد. این تفاوت ها نا شی از شخصیت افراد است. از سوی دیگر معمولا شخصیت های خاص دارای نگرش های خاص هم هستند که با همانالگویی شخصیتی دارای هماهنگی است (کرچ و همکاران،1962:71). متغیرهای الگویی پارسونز نیز در نهایت ناظر چنین معنایی است زیرا هر سنخ شخصیت، رفتار خاصی را در پیش می گیرد. پارسونز در حقیقت متغیر های الگویی را فرایند کنش اجتماعی افراد نسبت به موقعیت خود می داند. (توسلی ،1361: 242-243)
نظریه روزن اشتیل Rosenstiel)) و هروشکا Hrucshka))
این دو نظریه پرداز در نظریات خود بر نقش تجربه و رضایت در شکل گیری یا تغییر نگرش ها تاکید دارند. به نظر هروشکا ، تجربه عامل موثری در تکوین نگرش ها می باشد و به نظر وی دسترسی به اهداف و ارضای نیاز همواره با احساس رضایت احساس خوشبختی و تجربیات مطبوع همراه است و برعکس عدم ارضای نیاز با نارضایتی و ارزش های احساس منفی این خاطرات همراه با احساسات ارزش آنها در حافظه باقی می مانند و ان چیزی را که ما تجربه می نامیم میسازند بدین ترتیب است که تکرار و تراکم تجربه همراه با احساس ارزشی ان بر روی نگرش تاثیر میگذارد (رفیع پور،1372: 16-17).
نظریه الیزابت نوئل- نئومن
الیزابت نوئل- نئومن (1974) مدل مارپیچ سکوت را مطرح نموده که ایده ی اساسی این مدل ان است که اکثر افراد کوشش می کنند از داشتن یک نگرش و باور به صورت منزوی و تنها اجتناب کنند، بنابراین فرد به محیط اطرافش ان چنان نگاه می کند که بیاموزد کدام نظریات حکمفرما، شایع و غالب است یا قدرت را در دست دارد و کدام نظریات کمتر مسلط یا رو به زوال است. اگر فردی معتقد باشد که نظریات شخصی او در یک رده عقب تر قرار دارد، کمتر رغبتی برای ابراز آنها خواهد داشت. فقط به این دلیل که از انزوا می ترسد. در مدل نوئل- نئومن صرفا درک شخصی بعنوان تنها نیروی موثر در ان نشان داده نشده است. بلکه نقش وسایل ارتباط جمعی که هر روز به نحوی مشخص می کنند که عقیده و نظر مسلط کدام اند نیز مهم است. نیروی دیگری که در شکل گیری افکار عمومی موثر است و در این فراگرد جای دارد، درجه حمایت از مردم از یک عقیده و نظر است که در محیط اطراف فرد مطرح است. اگر فردی در مورد حمایت از خشونت علیه زنان از یک عقیده و نظر ساکت باقی بماند، دیگران نیز در مقابل او سکوت خواهند کرد. بنابراین آنچه وسایل ارتباط جمعی درباره آن عقیده و نظر مطرح می کنند، در کنار فقدان حمایت از عقاید یک نفر در ارتباطات میان فردی، آن مارپیچ را به وجود می آورد. در مرکز مدل نوئل-نئومن یک مارپیچ قرار دارد که انتهای آن کوچک و هرچقدر روبه بالا می رود،حلقه ها وسیع تر می شود. کوچکترین حلقه نماینده تعداد مردمی است که در مقابل عقاید مسلط، عقاید انحرافی خود را به وضوح بیان نمی کنند. در دو سوی این مارپیچ، فلش هایی است که سمت راستیها نماینده تاثیر حمایت های میان فردی از این عقاید انحرافی است و هرچه رو به بالا می رود، این فلش ها کوچکترو ضعیف تر می شود و در سمت چپ فلش هایی است که نماینده عقاید مسلطی است که به وسیله وسایل ارتباط جمعی بیان می شود. در بالای آخرین و بزرگترین حلقه این مارپیچ، یک خط مدرج قرار دارد که به ده قسمت مساوی تقسیم شده است و بر اساس آن می توان قطر حلقه های متفاوت را مشاهده کرد(محسنیان راد، 1369: 259).
نظریه تزیشه و کرومکا
تزیشه و کرومکا (1976) به دو متغیر موثر بر روی نگرش اشاره می کنند که عبارتند از:
1- عنصر ادراکی، یعنی فرد تا چه حد از خشونت علیه زنان و عوارض آنآگاهی و اطلاع دارد. بدین ترتیب ادراک بر روی گرایش فرد موثر هستند.
2- میزان وابستگی در شبکه روابط اجتماعی، یعنی فردتا چه حد خود را جزئی از گروه و جمع می داند، با دیگران ارتباط دارد و بقیه را می پذیرد و بقیه نیز اورا متقابلا او را می پذیرد(محسنیان راد، 1369: 26).
نظریه بندورا
فرایند دیگری که نگرشها از آنآموخته می شوند، الگوی یادگیری مشاهده ای است که توسط بندورا(1986) مطرح شد. مثلا در خانواده، فرزندان، بسیاری از نگرشهای خود را با مشاهده نگرشها و به ویژه مشاهده رفتارهای نگرشی خاص والدین شکل می دهند. این فرایند حتی هنگامی هم که والدین در آموزش نگرش خاصی به فرزندان خود تعمدی ندارند، وارد عمل میشود. بدین ترتیب، فرایند الگوگیری نقش مهمی در شکل دادن نگرشها ایفا می کند. در بسیاری موارد، کودکان می شنوند که والدین آنها نسبت به شخص خاص، شیء خاص، یا موضوع خاص، نظر به خصوصی ابراز می کنند، و همین آگاهی از نگرشها ی والدین سبب شکل گیری همان نگرشها در آنان میشود. گاهی والدین از مطالبی صحبت میکنند که نمی خواهند فرزندان، ان مطالب را بشنوند و یا والدین را در حین انجام کاری ببینند که به فرزندان خود می گفتند نباید ان کار را انجام بدهند؛ مثلا والدینی ممکن است در حالی که خود اعمال خشونت آمیز دارند، فرزندان خود را از خشونت کردن بر حذر دارند. در اینجا آنچه مورد الگو برداری قرار میگیرد عمل والدین است نه گفته آنان.
البته، تنها والدین نیستند که الگو و سرمشق کودکان قرار می گیرند، شاید بتوان گفت« همه کسانی که در محیط اطراف کودک هستند نظیر همبازیها، بزرگسالان دیگر، معلمان، یا هر فرد مهم دیگر، مورد مشاهده و الگو برداری او قرار می گیرند» (کریمی،1388 : 35-37).
رویکرد کارکردی
این الگو بر تفاوتهای فردی در ماهیت انسان تاکید می ورزد. رویکرد کارکردی از نظریه هایی تشکیل می شود که معتقدند مردم متناسب با این موضوع که نگرشهایشان چقدر نیازهای روانی آنان را بر طرف می کنند صاحب نگرشها می شوند و در آنها تغییر ایجاد می کنند و مردم نگرشهایی را حفظ می کنند که با نیازهای آنان جور در می آید.بر اساس این الگو یک محرک ( مثلا یک اگهی تجاری تلویزیونی، یک اطلاع تازه) تنها می تواند در زمینه نیازها و شخصیت طرف محرک قابل درک باشد. افراد مختلف ممکن است نیازهای کاملا متفاوت داشته باشند و در نتیجه یک پیام ترغیب کننده یکسان، ممکن است برای همه به یک اندازه متقاعد کننده نباشد ( کریمی، 1388 :118). پایه این رویکرد این است که مردم نگرشهایی متناسب با نیازهای روانشناختی کنونی خودشان اتخاذ می کنند و در صورت تغییر نیازهایشان، نگرشهایشان را تغییر می دهند. طبق این دیدگاه، مردم ممکن است در مورد یک موضوع نگرشهای مشابهی داشته باشند ولی دلایل شان متفاوت باشد. در رویکرد کارکردی افراد در فرایند تشکیل و تغییر نگرشها فعال هستند و نگرشهای خود را متناسب با نیازهای جاری خویش تغییر می دهند. برای مثال من به این دلیل گرایش به اعمال خشونت آمیزدارم که دوستانم این کار را انجام می دهند و من می خواهم تاییدشان را جلب کنم (نگرش ابزاری). از سوی دیگر ممکن است به این دلیل گرایش به اعمال خشونت آمیز دارم که تبلیغ زیادی درباره ان می کنند.(نگرش نمادین).نظریه پردازان قدیمی خصوصا «دانیل کاتز» و «ام.بروستر اسمیت» ( اسمیت و همکارانش،1956) چهار کارکرد روانشناختی برای نگرشها قایل هستند که نگرشها در خدمت یکی از این چهار کارکرد می باشند:
1- کارکرد سود آوری یا ابرازی، تحت تاثیر پیامدهای مثبت یا منفی نگرشها، صاحب نگرشهای مورد نظر می شویم. به اعتقاد کاتز، یک فرد نسبت به اشیایی نگرش مثبت پیدا می کند که در بر آوردن نیازهای او یا در جلوگیری از رویدادهای منفی برای وی موثر باشد.دیدگاه سوداوری که با اصول شرطی سازی عامل در روانشناسی رفتارگرا همخوانی دارد فرض را بر این می گذارد که منفعت شخصی، نیاز اساسی انسان است-منظور این دیدگاه پاداش گرفتن از محیط و پرهیز از تنبیه شدن است- نظریه پردازان کارکردگرا میگوند انسانها نسیت به موضاعات پاداش آفرین نگرش مثبت و نسبت به موضاعات تنبیه آفرین، نگرشی منفی دارند.
2- کارکرد آگاهی بخشی یا دانشی، نظریه پردازان کارکردگرا همچنین می گویند مردم دوست دارند دیدگاه با معنا، با ثبات و سازمان یافته ای در مورد دنیا داشته باشند. کاتز(1960) با الهام از روانشناسی شناختی گفته است نگرشها آگاهی بخش هستند چون به دنیا «چهارچوب» می دهند و به این طریق ، ان را با معنا می کنند. به این ترتیب، نگرشها نقش طرحوارههای شناختی را بازی می کنند-یعنی اطلاعات را سازمان دهی می کنند و به تجربه ثبات می بخشند- این کارکرد به نقشی که گرداوری اطلاعات در فعالیت های سازگارانه روزمره فرد بازی می کند،تاکید می ورزد.
3- کارکرد دفاع کردن از ایگو، نگرش ها می توانند به ما کمک کنند با تعارضات هیجانی کنار بیایم و عزت نفس خود را حفظ کنیم. دیدگاه دفاع از ایگو با اصول روانکاوی فروید همخوان است.در این دیدگاه فرض بر این است که نگرشها نقش مکانیسم های دفاعی را بازی و از ایگو در برابر تعارضات درون و حقایق ناخوشایند محافطت می کنند، برای مثال ممکن است نگرشی مثبت فرد به خشونت بدلیل این باشد که راه حلی جهت رفع تعارضات درونی و کسب آرامشش باشد.
4- بیان ارزشها، برخی از نگرشها نیز به انسآنها کمک می کنند ارزشهای اصلی خود و جنبه های اصلی خودپنداره را ابراز دارند. بر طبق گفته کاتز مردم ار ابراز وجود بوسیله نگرشهای خود رضایت خاطر کسب می کنند. ابراز ارزش ها می تواند به مردم در شکل دادن خودانگاره آنها کمک کند.اما به عقیده اسمیت ماهیت بیانگرانه نگرشها بدین خاطر است که نگرشهای یک فرد بازتاب الگوی درونی تر و نهفته تر زندگی او هستند و این کارکرد چهارم بازتابی است از جنبه های کلی تر شخصیت فرد( فرانزوی، 1381 : 138-140).
نظریه شرطی سازی کنشگر
یکی از موثرترین روشهای تاثیر گذار بر مولفه رفتاری نگرشها، شرطی سازی کنشگر است. شرطی سازی کنشگر(عامل) یک نوع یادگیری است که روان شناسان رفتار گرایی چون «ادوارد ثرندایک» (1911) و «بی.اف.اسکینر»(1938) روی آن تحقیق نموده اند. طبق اصول شرطی سازی کنشگر، رفتارهایی که به نتایج خوشایند یا مثبت منجر شوند، تقویت شده و احتمال تکرار آنها افزایش می یابد.برعکس، رفتارهایی که به نتایج خوشایند یا مثبت منجر شوند تقویت شده و احتمال تکرار آنها افزایش می یابد. برعکس، رفتارهایی که به نتایج منفی یا ناخوشایند بینجامد،تضعیف شده و احتمال تکرار آنها کاهش می یابد.بدین ترتیب با پاداش دادن به کودکان از طریق لبخند زدن، تایید یا در آغوش کشیدن آنها و به خاطر اظهار نظرهای درست،والدین و دیگر بزرگسالان نقشی فعال در شکل دادن نگرشهای فرزندان خود ایفا می کنند. ایسنک در اوایل سال 1954 ارتباط شرطی شدن عامل تکوین نگرشها و گرایشها نشان داد. وی شدت گرایش را براساس فرمل زیر توضیح میدهد،
(انگیزه یا امیال).D×SHr (عادت یا گرایش) SHr (شدت گرایش یا واکنش بالقوه)
از فرمول فوق می توان چنین نتیجه گرفت که هر قدر نیازهای فردی شدیدتر به ساخت گرایش ویژه ای متصل باشد،می توان کنش شدیدتری از او انتظار داشت.
نظریه پردازان یادگیری در مورد نگرشها می گویند که کاهش یا افزایش رفتار،نگرشی متناسب و هماهنگ با آن را به دنبال دارد. (فرانزوی، 1381، 135-134 ) برای مثال اگر پدر و مادر و معلمان، عملکرد کودک را در ریاضی تشویق کنند وی تلاشهایش را دو برابر خواهد کرد ولی اگر ادم های مهم پیشرفت های وی را در ریاضی تایید و تصدیق نکنند، علاقهمندی وی به ریاضی کم و در نهایت خاموش میشود. به این ترتیب احتمالا در مورد این درس نگرشی منفی پیدا خواهد کرد.
نظریه الپورت
الپورت معتقد است که چهار شرط می توانند موجب شکل گیری یک نگرش گردند،
تراکم تجربه: یعنی سروکار داشتن فرد با موضوعی یا گروهی از اشخاص و تجربیات نزدیک ویا مشابه است. 2) تمایز گذاشتن: در تجربیات جدیدی که فرد کسب می کند نگرش مشخص را از نگرش های نزدیک به ان متمایز می سازد. 3) ضربه عاطفی یا یک تجربه دراماتیک: شخص یا موضوعی در ان دخیل است. 4) نگرش های پذیرفته شده از طریق والدین، دوستان، استادان.......که نسبت به مواد دیگر اهمیت بیشتری دارند( روشبلاو و بورنیون ، 1370 : 125 ) . بر این اساس متغیرهای این تئوری را با نمودار زیر نشان داد:
افراد جامعه پذیرکننده : خانواده ، همسالان و دیگران مهم ضربه عاطفی
تکوین نگرش
تراکم تجربه و تجربیات گذشتهانتخاب تجربه
نظریه گرونبرگ
گرونبرگ تئوری تسری را مطرح نمود که بر اساس این تئوری رضایت از یک بخش از زندگی بر روی رضایت از بخش های دیگر زندگی موثر است و نگرش فرد را نسبت به مسائل دیگر زندگی شکل می دهد. مثلا کسانی که از خانواده خود راضی هستند و یک محیط آرام خانوادگی دارند، ارزیابی مثبتی نسبت به شغل خود دارند. بنابراین افرادی که از خانواده ، شغل و دیگر شرایط خود راضی هستند نگرش منفی تری را نسبت به کجرویی ها و مسائلی چون خشونت علیه زنان دارند ( روشبلاو و بورنیون ، 1370 : 201 ) .
نظریه ناهماهنگی شناختیاشاره میشود که چگونه ممکن است نگرشها منجر به رفتار شوند، اما این امکان هم وجود دارد که رفتار منجر به نگرش شود. پرنفوذترین نظریه در مورد این زنجیره رویدادها نظریه ناهماهنگی شناختی (cognitive dissonance) لئون فستینگر (Leon Festinger) بوده است. مثل سایر نظریههای هماهنگی شناختی، در نظریه ناهماهنگی شناختی نیز فرض میشود كه نوعی سائق (drive) هماهنگی شناختی وجود دارد؛ دو شناخت که با یکدیگر ناهماهنگ باشند، احساس ناراحتی بهوجود میآورند و این نیز شخص را برمیانگیزد که ناهماهنگی را از میان بردارد و شناختهای خود را به حالت توازن بازگرداند. این ناهمسازی را ناهماهنگی شناختی نامیدهاند (فستینگر، ۱۹۵۷).فستینگر (1954) به مکانیسم مقایسه اجتماعی در شکل گیری نگرشها اشاره نمود یعنی، تمایل ما به مقایسه خودمان با دیگران است. موجودات انسانی در پی انند تا بدانند که آیا عقاید و افکارشان در مورد واقعیت های اجتماعی درست است یا نه. به میزانی که دیدگاههای ما موافق با دیدگاههای دیگران باشد، به همان میزان نتیجه می گیریم که تصورات و نگرش های ما درست اند؛ بالاخره اگر دیگران هم همان دیدگاههای ما را دارند، پس این دیدگاههای ما باید درست باشند. این نظریه نشان می دهد، اشخاصی که عقاید و استعدادهایشان شبیه خود آنهاست مقایسه کنند تا با اشخاصی که عقاید و استعدادهایشان با آنها تفاوت فاحش دارد، البته با این فرضیه که هرچه تفاوتها کمتر باشند، ارزیابی دقیقتر انجام می گیرد. فستینگر به این نتیجه دست می یابد که به خاطر کارکرد این فرایند، اغلب نگرش های خود را تغییر می دهیم تا دیدگاهایمان به دیدگاههای دیگران نزدیک شود. به علاوه در بعضی موارد فرایند مقایسه اجتماعی ممکن است به شکل گیری نگرش های تازه ای در ما کمک کند؛ بطور مثال اگر از کسانی که دوست دارید و برای آنها احترام قائلید، بشنوید که دیدگاههای مثبتی به خشونت علیه زنان دارند ، شما هم نگرش مثبتی نسبت به خشونت علیه زنان پیدا می کنید، و احتمال اینکه شخصا ان را انجام دهید افزایش می یابد، در این مورد شما از طریق اطلاعات اجتماعی و مقایسه اجتماعی، یک نگرش، یا حداقل یک نگرش ابتدایی کسب کرده اید . همین فرایندها ممکن است با توجه به نگرشهای دیگری نسبت به گروههای مختلف اجتماعی، وارد عمل شوند. به عنوان مثال اگر کسانی که آنها را دوست دارید و برای آنها احترام قائلید بشنوید که دیدگاههای منفی نسبت به گروهی که شما هیچ تماسی با ان ندارید، ابراز کنند، این اظهار نظر، دیدگاههای شما را نسبت به آن گروه تحت تاثیر قرار خواهد داد و یافته های پژوهشی نیز ثابت نموده اند که شنیدن دیدگاههای دیگران ممکن است عملا بر شما تاثیر بگذارد و باعث شود که همان نگرش منفی را نسبت به گروه مذبور نشان دهید، حتی بدون انکه که یک نفر از افراد ان گروه را از نزدیک ملاقات کرده باشید.(همان، فستینگر ، 19970 : 44-44) بدین ترتیب، بسیاری اوقات نگرشهای ما بوسیله اطلاعات اجتماعی به همراه تمایل ما به داشتن دیدگاهها درست،یعنی دیدگاههای افراد مورد تحسین و احترام ما شکل بگیرد.گرچه نظریه ناهماهنگی شناختی بهطور کلی با انواع بسیاری از ناهماهنگیها سروکار دارد، اما بیش از هر چیز در پیشبینی یک نوع ناهماهنگی نتایج امیدبخشی داشته است، دست زدن شخص به رفتار مخالف نگرشهایش فشاری ایجاد میکند تا نگرش وی بهگونهای تغییر کند که با رفتارش هماهنگ گردد. علاوه بر این، طبق این نظریه دست زدن به یک رفتار ضدنگرشی بیشترین ناهماهنگی را بهوجود میآورد و این نیز در شرایطی که دلیل بسیار موجهی برای انجام دادن آن رفتار وجود نداشته باشد به بیشترین تغییر در نگرش میانجامد. این امر در تحقیق استادانه فستینگر و کارل اسمیت در زمینه توجیه ناکافی که قبلاً از ان یاد کردهایم نشان داده شده است.
نظریه زایونک
زایونک (1968) مفهوم اثر «در معرض قرار گرفتن صرف» را مطرح کرده است. این تئوری مطرح می کند که «تعداد دفعات روبه رو شدن ما با یک شیء یا موضوعی، ارزشیابی ما را از ان بیشتر و نیرومندتر می کند(کریمی،1388 : 31 ). البته این تاثیرگذاری می تواند در جهت منفی نیز باشد. بطور مثال اگر شخصی بطور مکرر در معرض خشونت قرار گیرد پاسخ های وی نسبت به آن نیرومندتر می گردد که می تواند نگرشی مثبت و تمایل به خشونت را در شخص بیشتر نماید و یا اینکه این تاثیرگذاری می تواند در جهت عکس باشد و قرار گرفتن در معرض خشونت نگرش فرد را نسبت به خشونت منفی کند.
رویکرد نظری به نگرش از دیدگاه جامعه شنا سی
نظریه کالینز
کالینز یکی دیگر از نظریه پردازانی است که در بحث قشربندی و عوامل شکل دهنده ی نگرشها مورد توجه است. از نظر کالینز، موضوع نظریه قشربندی عبارتند از رفتار قابل مشاهده افراد در زندگی روزمره کالینز معتقد است که «انسآنها درصدد دستیابی به بیشترین حد «منزلت ذهنی»اند و توانایی شان در این زمینه بستگی به منابعی دارد که خود در اختیار دارند و نیز منابع ادمهای دیگری که با آنها سرو کار دارند»(ریترز،1374 : 172) .
کالینز از نظریه پردازان تضاد می خواست که به پدیده های فرهنگی همچون باورداشتها و ارمآنها، از دیدگاه منافع، منابع و قدرت نگاه کنند. احتمال این است که این گروه های دارای منابع و در نتیجه قدرت، نظام فکری شان را بر سراسر جامعه تحمیل کنند.بنابر این طبق دیدگاه کالینز، عقاید بر حسب منابع قدرت متفاوتی که افراد موقع برخورد با یکدیگر دارند شکل می گیرند. منابع کنترل و قدرت که در تسخیر دیگران بکار می روند از نظر کالینز معتقدند اما کالینز کار خود را از وضعیت های شغلی افراد شروع می کند. متغیر شغل را بعنوان « غالب ترین و موثرترین متغیر در قشربندی» می شناسد. از نظر کالینز، مشاغل، پایه های اصلی وعمده فرهنگهای طبقاتی اند. کالینز کسانی را که به ارزش و اهمیت پول و درامد بعنوان عامل تفاوت عمده میان طبقات اجتماعی تاکید می کنند تحت عنوان مارکسیسم عامیانه رد می کند. از نظر کالینز این اشکال متفاوت قدرت سازمانی است که درامد ایجاد می کند و این درآمدها می تواند به عنوان عامل مهمی در مشخص کردن تمایزات و تفاوتهای اساسی در دیدگاهها و موقعیت های افراد نقش داشته باشد. پول علاوه بر تاثیرات مستقل خود، بعنوان مداخله کننده میان وضعیت شغلی و دیگر جنبه های زندگی که طبقات را از هم جدا می کند، بدین ترتیب کالینز نیز چگونگی برخورداری افراد از منابع موجود در جامعه را عامل تعیین کننده پایگاه و موقعیت اجتماعی افراد می داند و نتیجه میگیرد که میزان برخورداری افراد از این سرمایه و منابع ارزشمند، عقاید و نگرشهای آنها را شکل میدهد.
نظریه تضاد
این دیدگاه جامعه را مجموعه ای از تضاد ها و کشمکش ها و نظم اجتماعی را حاصل تحصیل منافع و ارمان های طبقه بالا بر پایین بر می شمارد.کارل مارکس مهمترین نظریه پرداز دیدگاه تضاد این گزاره بنیادی را نقل کرد که " آگاهیانسانها نیست که هستی آنها را تعیین می کند بلکه برعکس، هستی اجتماعی آنهاست که آگاهی شان را تعیین می کند." بنابراین او اعتقاد داشت که طرز تفکر ما از شرایط اجتماعی سرچشمه می گیرد که تجربه می کنیم.(گلورو، 1383: 36)از نظر مارکس در تحلیل نهایی، پدیده های تاریخی و همه تحولات بر اقتصاد و تحول اقتصادی با هم در تعارض هستند. در واقع در چارچوب ضرورت اقتصادی، عوامل گوناگون در کنش و واکنش با یکدیگرند. بنابراین روابط تولیدی، بنیادهای واقعی اند که رو ساختار فرهنگی کل جامعه بر روی آنها ساخته می شود.
نظریه هربرت بلومر
بلومر بحث رفتار اجتماعی مید را تحت عنوان کنش متقابل نمادی مطرح نمود به نظر وی انسان در جریان تعاملات اجتماعی نماد ها را فرا می گیرد. این فراگیری بر اساس پنداشتی است که هم تابع ذهن و هم تابع واقعیت یا عین است. با ارتباط عین و ذهن، به آگاهی دست پیدا می کنیم و بالاخره این که کنش انسانی هر چند تابع پنداشت از واقعیات است اما بستگی موقعیت کنش دارد چرا که در هر واقعیت نهادها مورد تفسیر و بازنگری قرار گرفته است و متناسب با آن واکنش، نشان داده میشود. نگرش های افراد از سوی عوامل محیطی و شخصی متاثر میشود و بدین طریق نگرش های افراد تغییر می یابند. عوامل متعددی در زمینه نگرش ها توسط متخصصان شناسایی و معرفی شده اند که به نوعی این عوامل همان عوامل اجتماعی شدن می باشند(گیدنز1374: 17-85).
1)خانواده در همه ی فرهنگ ها، خانواده عامل اصلی اجتماعی شدن کودک در دوران طفولیت است. در جوامع امروزی اجتماعی شدن پیش از همه در یک زمینه کوچک خانوادگی رخ میدهد. لذا خانواده معمولا یکی از عوامل اجتماعی شدن در دوران کودکی و نوجوانی و پس ازان است. هم چنین خانواده ای که فرد در ان متولد می شود تا اندازهزیادی تعیین کننده ی موقعیت اجتماعی فرد در بقیه ی زندگیش است.
2) روابط همسالان اغلب در سراسر زندگی شخصی اهمیت خود را حفظ می کند و این گروه غیر رسمی معمولا در شکل دادن شخصیت و نگرش های افراد و رفتار فرد اهمییت پایداری دارند.
3) مدارس، مدرسه در کنار برنامه های درسی چیزی که بعضی جامعه شناسانان را برنامه آموزش پنهان نامیده اند وجود دارد که یادگیری را مشروط می کند.
4) رسانه ی همگانی، نمی توان تردید کرد که رسانه ی همگانی بر نگرش ها و بینش های مردم تاثیر می گذارند. روزنامه، کتاب، رادیو، تلویزیون، ......مجلات عمومی ما را در ارتباط نزدیکی با تجاربی که به گونه دیگری نمی توانستیم آگاهی چندانی از آن داشته باشیم قرار می دهند. پس مفهوم خود در یک فرد تحت تاثیر واکنش های دیگران نسبت به او است. اما برداشت ذهنی خود فرد درباره ی نحوه ی ازریابی دیگران نیز متاثر است ( توسلی ،1369: 268).
نظریه یادگیری اجتماعی
یکی از کاربرد های نظریه یادگیری اجتماعی، توضیح علل تفاوت های جنسیتی در نگرش و رفتار است. این نظریه تاکید بسیار زیادی بر نقش عوامل محیطی در یادگیری نگرش ها و رفتارها دارد. رفتارهای جنسیتی توسط والدین و دیگر عوامل جامعه پذیری( اعضای بزرگتر خانواده، سایر بزرگ سالان، معملمان ، گروه همسالان و رسانه های جمعی) الگو سازی می شوند و کودک از این الگو ها تقلید و پیروی می کند. آنچه جامعه شناسان در فرایند جامعه پذیریبر ان تاکید دارند، یادگیری مهارت ها و نگرش هایی است که متناسب با نقش های اجتماعی افراد باشد. جامعه پذیری جنسیتی ان بخش از فرایند اجتماعی شدن است که در طی ان نه تنها کودکان تبدیل به موجوداتی اجتماعی می شوند بلکه به افراد با ویژگی های مردانه و زنانه تبدیل به موجودات اجتماعی می شوند. در این وضعیت، جنسیت یعنی مرد یا زن بودن در بردارنده مجموعه ای از ویژگی ها و رفتار های است که در درون هر جامعه برای مردان و یا زنان مناسب دانسته می شود. آنچه که محتوای این فرایند در نظر گرفته می شود( نظیر هنجارها، ارزشها، نگرشها و رفتار ) همان هایی هستند که از نیاز های سیستم اجتماعی جامعه سر چشمه می گیرد( ریاحی،1386: 117). کارل مانهایم معتقد است واقعیت تعلق داشتن به یک طبقه و یک نسل ویک گروه نسلی به افراد متعلق به این مقولات موقعیت مشترکی در فراگرد تاریخی و اجتماعی می دهد. پهنه ی تجربه ی بالقوه آنها را به صورت خاصی محدود می سازد و آنها را به یک صورت خاص محدود می سازد و آنها را بر یک شیوه ی فکری و تجربی خاص و یک نقش تاریخی ویژه ی این موقعیت متمایل می گرداند. وی بر این باور بود که نه تنها جهت گیری بنیادی ارزش گذاری ها و محتوای افکار بلکه شیوه ی بیان یک مساله و نوع رهیافت و حتی مقولاتی که تجارب ما را بسته بندی می کنند و سر وسامان می دهند نیز بر حسب پایگاه اجتماعی مشاهده گر تغییر پذیرند. مانهایم با فراگذاشتن از این مفهوم به یک مفهوم کلی رسیده بود که بنابر آن همه ی شیوه ها ی فکری و صورت ها و محتوایشان به شکلی وابسته به پایگاه اجتماعی مدافعانآنها را در نظر گرفته می شود.از دید مانهایم و جامعه شناسی شناخت عوامل مختلفی نظیر گروه هایی که خود به آن تعلق دارد نظام سیاسی حاکم بر جامعه ، اوضاع فرهنگی ، پایگاه اجتماعی – اقتصادی فرد بر اندیشه و نگرش او تاثیرگذارند(کوزر، 1373 :569).
نظریه نیوکامب
یکی از اولین و بهترین مطالعات در مورد تاثیر گروه مرجع بر نگرش ها توسط تئودور نیوکامب (1930) صورت گرفت. وی مطرح می کند که ارزش ها و بسیاری از نگرش ها ی ما غالبا وام گرفته از گروههایی هستند که در آنها عضویت داریم یا با آنها همانندسازی کرده ایم. گروه مرجع گروهی است که به آن گرایش داریم و با معیار های آن، خودمان و دنیا را ارزیابی می کنیم یکی از خصوصیات گروه مرجع این است از آن خط میگرند. گروههای مرجع می توانند بزرگ و فراگیر باشند مثل ملیت یا دین و یا کوچک باشند مثل خانواده یا گروه دوستان (کریمی ،1388 :29). کارل مانهایم معتقد است واقعیت تعلق داشتن به یک طبقه و یک نسل ویک گروه نسلی به افراد متعلق به این مقولات موقعیت مشترکی در فراگرد تاریخی و اجتماعی می دهد. پهنه ی تجربه ی بالقوه آنها را به صورت خاصی محدود می سازد و آنها را به یک صورت خاص محدود می سازد و آنها را بر یک شیوه ی فکری و تجربی خاص و یک نقش تاریخی ویژه ی این موقعیت متمایل می گرداند. وی بر این باور بود که نه تنها جهت گیری بنیادی ارزش گذاری ها و محتوای افکار بلکه شیوه ی بیان یک مساله و نوع رهیافت و حتی مقولاتی که تجارب ما را بسته بندی می کنند و سر وسامان می دهند نیز بر حسب پایگاه اجتماعی مشاهده گر تغییر پذیرند. مانهایم با فراگذاشتن از این مفهوم به یک مفهوم کلی رسیده بود که بنابرآن همه ی شیوه ها ی فکری و صورت ها و محتوایشان به شکلی وابسته به پایگاه اجتماعی مدافعانآنها را در نظر گرفته می شود. از دید مانهایم و جامعه شناسی شناخت عوامل مختلفی نظیر گروه هایی که خود به ان تعلق دارد نظام سیاسی حاکم بر جامعه ، اوضاع فرهنگی ، پایگاه اجتماعی – اقتصادی فرد بر اندیشه و نگرش او تاثیرگذارند(کوزر, 1373: 595).
چهارچوب نظری
با توجه به اینکه نحوه شکل گیری نگرش از دیدگاه صاحب نظران متعددی مورد توجه قرار گرفته است و اززوایای مختلفی به آن نگریسته اند در این پژوهش به نظریه کرچ ( (Kerchکراچفیلد(Crachfield) و بالاچی، ( Ballachey)" پرداخته شده است که البته از دو قسمت این نظریه برای چارچوب نظری این تحقیق استفاده شده است زیرا به نوعی بر متغیر مستقل تحقیق استوار است. این سه نظریه پرداز " نگرش را ترکیب شناختها و اساسها و آمادگی برای عمل نسبت به یک چیز معین می دانند از نظر صاحب نظران فوق، مهمترین عامل موثر بر شکل گیری نگرش ها به شرح ذیل است،1) کسب اطلاعات درباره ی موضوع، شیء یا فرد خاص، اطلاعاتی که شخص کسب می کند در ایجاد و شکل گیری نگرش های او تاثیر دارند مراجع اطلاعاتی ما در دوران کودکی و در خانواده پدر و مادر و در مدرسه معلمان و هم شاگردیها و در جامعه و رسانه های گروهی، همکاران، دوستان و اشنایان هستند. 2) تعلق گروهی، نیاز تعلق به گروه یکی از نیازهای مهم انسان است و همبستگی شخص با گروه در ایجاد نگرش های او تاثیر حتمی دارد می توان گفت که نگرش های شخص نماینده اعتقاد و سنت های گروهی است که شخص جزء آنهاست . علاوه بر این فرد این نگرش ها را بر میگزیند که براورنده نیازهای او باشد بدین ترتیب تاثیر گروه بر نگرش های غیر مستقیم و پیچیده است.
از نظر صاحب نظران فوق، مهمترین عامل موثر بر شکل گیری نگرش ها، کسب اطلاعات درباره ی موضوع، شیء یا فرد خاص است. اطلاعاتی که شخص کسب می کند در ایجاد و شکل گیری نگرش های او تاثیر دارند.اگر شخص یا جامعه ای درباره خشونت علیه زنان اطلاعاتی نداشته باشد، طبعا نگرشی نیز نسبت به آن ندارند. اما اگر روزنامه ها یا رادیو، تلویزیون بحث های در مورد خشونت علیه زنان مطرح کنند و پیامد منفیآنرا برای مردم روشن کنند، مردم با خواندن یا شنیدن این بحث ها نگرشی نسبت به آن پیدا کرده و نگرشی منفی نسبت به آن پیدا می کنند. نگرش افراد نسبت به خشونت علیه زنان معلول آگاهی ها و اطلاعات آنان درباره خشونت علیه زنان است.اگر در مجموعه آگاهی های فرد که این آگاهی ها معلول فرهنگ، تربیت ، عادات و همچنین آموزش های رسمی و غیر رسمی افراد است، خشونت علیه زنان تخطئه شده باشد به احتمال قوی آن فرد نیز نسبت به خشونت علیه زنان نگرش منفی دارد و برعکس.از آنجا در این تحقیق برانیم که رابطه سرمایه فرهنگی با نگرش به خشونت علیه زنان را بررسی کنیم، ما باید ارتباط میان تعلق گروهی و کسب اطلاعات با سرمایه فرهنگی را روشن کنیم می توان گفت در مفهوم سرمایه فرهنگی بوردیو آگاهی ها و تحصیلات در بعد نهادینه شده سرمایه فرهنگی دسته بندی می شود، بر اساس استفاده از مفهوم سرمایه فرهنگی در نظریه کرچ و همکاران می توان گفت میان سرمایه فرهنگی و نگرش به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد، در نظام آموزش رسمی مدرن معمولا آگاهی ها و اطلاعاتی در محکومیت و مذمت خشونت علیه زنان به فارغ التحصیلان ارایه می شود معمولا دوره آموزشیدر بردارنده کارگاه ها و کلاس هایی درباره مهارت های زندگی هست که انتظار ان است که در این آموزش ها شرایط و پیامدهای منفی خشونت علیه زنانآموزش داده شود. از سوی دیگر بعد نهادینه شده سرمایه فرهنگی در مفهوم سازی های بوردیو عامل تعلق گروهی است از آنجا که سرمایه فرهنگی نهادینه شده از قبیل مدارک تحصیلی ، شرکت در کلاس های آموزشی، هنری، مذهبی ارزشهای گروه های مشارکت کننده و دارنده این ویژگی ها را به فرد منتقل می کند می توانانتظار داشت، هرچه سرمایه نهادینه بالا یا پایین باشد ، نگرش خاصی به خشونت علیه زنان پیدا می کنند ممکن است این سرمایه تشویق کننده یا تبقیح کننده خشونت علیه زنان باشد.از سوی دیگر نگرش افراد به خشونت علیه زنان نیز معلول تربیت و پرورش نگرشهای خاص در افراد است. به تعبیر بوردیو بعد سرمایه فرهنگی تجسد یافته ارزشی بیرونی است که جزء جدانشدنی خصلت افراد است به تعبیر بوردیو این سرمایه جزءکالبد شخص شده و دلالت بران دارد که فرد خود با صرف زمان و تمرین آن را در کالبد خود جای داده است. هم چنین از مفهوم این بعد از سرمایه در نظریه کرچ و همکاران می توان گفت که میان سرمایه فرهنگی تجسد یافته و خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد چرا که این نوع از سرمایه به صورت تمایلات دیر پای ذهنی افراد است که به مرور زمان در اثر پرورش و آگاهی دادن و کسب اطلاعات در وجود افراد درونی می شود. به طوری که شخص در اثر تربیت و پرورش به نگرش های خاصی دست پیدا می کند و در درون او شکل می گیرند و همراه او زندگی خواهند کرد اگر شخصی نسبت به خشونت علیه زنان نگرش منفی داشته باشد در اثر تربیت و آگاهی در درون ان فرد شکل میگیرد. به تعبیر بوردیو سرمایه فرهنگی تجسد یافته مصرف فرهنگی( میزان کتاب خواندن...استفاده از اینترنت...) خاصی را ارایه می دهد که به نوعی لازمه تعلق گروهی است، و همین تعلق گروهی به همراه خود نگرش های خاصی را به وجود می آورد. به طوری که اگر ما جزء گروهی باشیم که از اینتر نت استفاده میکنیم نسبت به خشونت علیه زنان در سایت های اینترنتی آگاهی بدست می آوریم و نگرش خاصی نسبت به آن قضیه پیدا خواهیم کرد .
از سوی دیگر نگرش افراد به خشونت علیه زنان نیز می تواند معلول آگاهی و اطلاعاتی باشد که فرد با بدست آوردن سرمایه فرهنگی عینیت یافته بدست می آورد. طبق تعریف بوردیو سرمایه فرهنگی عینیت یافته مالکیت کالاهای فرهنگی و کالاهای صوتی و تصویری...است که مالکیت و در دست داشتن ابزار های فرهنگی به ما اطلاعات و دانشی می دهد که باعث می شود نسبت به موضوع های خاص نگرش خاص پیدا کنیم.و احتمالا اگر در ابزار های فرهنگی که ما در دست داریم نگرشی منفی به خشونت علیه زنان ارایه شده باشد ما نیز نگرش منفی نسبت به این موضوع پیدا خواهیم کردویا عکس این قضیه صادق است. هم چنین مالکیت ابزار های فرهنگی برای ما تعلق گروهی را به همراه دارد و آنها را به یک گروه خاص متعلق می کنند و نگرش های خاصی را برای آنها به وجود می آورد.
فرضیه اصلی تحقیق
میان سرمایه فرهنگی مردان و نگرش آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
میان سرمایه فرهنگی (تجسد یافته)مردان و نگرش آنهابه خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد .
میان سرمایه فرهنگی (عینیت یافته) مردان و نگرش آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
سرمایه فرهنگی (نهادینه شده) مردان و نگرش آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
فرضیه های فرعی تحقیق
میان سن افراد و نگرش آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
میان وضعیت اشتغال افراد و نگرش آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
میان سرمایه فرهنگی افراد و نگرش عاطفی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
میان سرمایه فرهنگی (تجسد یافته)مردان و نگرش عاطفی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد .
میان سرمایه فرهنگی (عینیت یافته) مردان و نگرش عاطفی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد .
میان سرمایه فرهنگی (نهادینه شده) مردان و نگرش عاطفی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
میان سرمایه فرهنگی افراد و نگرش شناختی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
میان سرمایه فرهنگی (تجسد یافته)مردان و نگرش شناختی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد .
میان سرمایه فرهنگی (عینیت یافته) مردان و نگرش شناختی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد .
میان سرمایه فرهنگی (نهادینه شده) مردان و نگرش شناختی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
میان سرمایه فرهنگی افراد و نگرش کنشی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
میان سرمایه فرهنگی (تجسد یافته)مردان و نگرش کنشی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد .
میان سرمایه فرهنگی (عینیت یافته) مردان و نگرش کنشی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد .
میان سرمایه فرهنگی (نهادینه شده) مردان و نگرش کنشی آنها به خشونت علیه زنان رابطه وجود دارد.
مدل تحقیق
عینیت یافته
خشونت فیزیکی
نهادینه شده
سرمایه فرهنگیخشونت اقتصادینگرش به خشونت علیه زنان
خشونت روانی
تجسد یافته
منابعفارسی
ابراهیمی لویه، عادل(1380)، نابربرای اجتماعی و سرمایه اجتماعی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت پژوهشی.
احمدی خرآسانی، نوشین (1379) زیر سایه پدر خوانده ها، تهران ، نشر توسعه .
آذربایجانی، مسعود و دیگران ( 1382) ، روان شناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی ، قم ، پژوهشکده ی حوزه و دانشگاه.
آزاد، ارمکی، تقی، چاوشیان (1381)، بدن به مثابه رسانه هویت، مجله جامعه شناسی ایران،دوره چهارم، شماره 4، زمستان .
آستین افشان، پروانه،1380 ، بررسی و روند تحولات سن ازدواج و عوامل اجتماعی و جمعیتی موثر بر ان، مقطع کارشناسی ارشد،دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران.
آشوری، محمد و شهلا معظمي ،1381،نگاهي به پديده همسر كشي در استان فارس ، مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران ، شماره 58.
اصلاني، مينا، ( 1381) ، نتايج بهداشتي خشونت عليه زنان در خانواده ، پژوهش زنان ، فصلنامه مركز مطالعات و تحقيقات زنان ، مركز مطالعات و تحقيقات زنان دانشگاه تهران ، دوره 1 ، شماره 3.
اعزازی، شهلا،1380(الف)، تحلیل ساختاری جنسیت ، نگرش بر تحلیل جنسیتی در ایران ، گرداورنده و تنظیم نسرین جزنی ، تهران ، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
اعزازی،شهلا،(ب)خشونت خانوادگی 1380،زنان کتک خورده،تهران،نشرسالی.
آقا جانی مرسا، حسین ( 1387) جامعه شناسی همسر گزینی، ازدواج و طلاق. چاپ اول، تهران ، نشر علم .
امامی نصیر محله، علی(1383)، بررسی عوامل موثر بر میزان قدرت زنان در تصمیم گیری خانواده ، پایان نامه کارشناسی ارشد مطالعات زنان ، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی.
امیر پویان، شیوا(1384)، منطق عملی و سرمایه جدید( مثالی در جامعه شناسی آموزش)، مجله رشد آموزش علوم اجتماعی، ویژه سرمایه اجتماعی،دوره نهم،زمستان 1384، شماره 2.
اوپنهایم ، ابراهام 1375، طرح پرسشنامه و سنجش نگرش ها . ترجمه مرضیه کریم نیا . جلد 2 ، مشهد انتشارات استان قدس رضوی .
ببی ، ارل ( 1387) روش تحقیق در علوم اجتماعی، جلد اول ترجمه رضا فاضل، تهران ، انتشارات سمت.
بدری منش، اعظم ،(1385)، تبیین جامعه شناختی نگرش زنان به خانه داری، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران.
بیکر، ترزال ( 1386) ، نحوه انجام تحقیقات اجتماعی، ترجمه هوشنگ نایبی ، تهران ، نشر نی.
بگرضایی،پرویز1382، بررسي عوامل موثر بر ميزان خشونت مردان نسبت به زنان در خانواده ، مطالعه موردي ،شهرستان ايلام ، پايان نامه پايان نامه كارشناسي ارشد مطالعات زنان ، دانشگاه علامه طباطبايي.
پرفيت ، آلن، ( 1378) ، پاسخ هايي به خشونت ، ترجمه مرتضي محسني ، گنج دانش ، تهران .
پناهی، محمد حسین (1375)، نظام فرهنگی، کارکردها و دگرگونیها...،فصلنامه پژوهش فرهنگی سال اول، شماره 3 و 2،پاییزو زمستان 1375.
تارین، سرکوت ( 1388) بررسی نگرش جوآنان نسبت به ازدواج و طلاق و رابطه ی ان با مولفه های محیط خانواده به راهنمایی دکتر معصومه اسماعیلی، پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره خانواده، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده ی روان شناسی و علوم تربیتی.
تراسبی، دیوید (1382) ، اقتصاد و فرهنگ، ترجمه ، کاظم فرهادی ،تهران ، نشر نی.
چلبی، مسعود (1382)، جامعه شناسی نظم، تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی، تهران ، چاپ دوم، نشر نی.
توسلی ، غلامعباس ، 1369نظریه های جامعه شناسی ،تهران ، نشر چاپ مهر قم ، چاپ اول.
خزانی، کلثوم ، ( 1388) بررسی رابطه سرمایه اجتماعی و نگرش زنان نسبت به طلاق ( مطالعه موردی زنان متاهل منطقه 5 ) به راهنمایی دکتر پرویز پیران ، پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی ، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده علوم اجتماعی.
خوش فر، شارع پور(1379)، بررسی تاثیر سرمایه فرهنگی بر هویت اجتماعی جوآنان در شهر تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اداره کل ارشاد اسلامی استان تهران.
دواس، دی،ای (1383)، پیمایش در تحقیقات اجتماعی، ترجمه هوشنگ نایبی، چاپ پنجم، تهران، نشر نی.
رفیع پور، فرامرز، 1372، سنجش نگرش روستاییان به جهاد سازندگی ، تهران ، مرکز تحقیقات و بررسی مسایل روستایی جهاد سازندگی .
رفیع پور، فرامرز ( 1378) اناتومی جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار.
رفیع پور، فرامرز(1364) کندوکاوها و پنداشته ها ، مقدمه ای بر روش های شناخت جامعه و تحقیقات اجتماعی، تهران،شرکت سهامی انتشار.
رضایی ، امیر سعید،(1384)، بررسی تاثیر میزان همگونی اقتصادی ، اجتماعی زوجین بر قدرت زنان در خانواده، پایان نامه کارشناسی ارشد مطالعات زنان، دانشکده عاوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی.
رمضانی، محمد(1384)، تبیین رابطه سرمایه فرهنگی خانواده ها با هویت اجتماعی جوآنان ،پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشکاه اصفهان.
روح الامینی، محمود (1368)، زمینه فرهنگ شناسی، تهران، انتشارات عطار.
رئيسي ترشيزي، امر الله، (1381) ، خشونت عليه زنان و عوامل موثر بر ان ، پژوهش زمان ، فصلنامه مطالعات و تحقيقات زنان دانشگاه تهران شماره 3 ، دوره 1.
ریتزر،جورج،(1379)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر ، تهران ، انتشارات علمی.
سازمان جهاني بهداشت ،(1380 )، خشونت عليه زنان ، ترجمه شهرام رفيعي فر و سعيد پارسانيا ، تنديس ، تهران.
ساعی، علی (1381) آمار در علوم اجتماعی با کاربرد نرم افزار spss/pc در پژوهش های اجتماعی. تهران، موسسه نشر جهاد وابسته به جهاد دانشگاهی.
ساروخانی، باقر، (1385) روشهای تحقیق در علوم اجتماعی ، جلد اول،نشر پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. تهران.
سرمد، زهره و دیگران،(1381)، روش های تحقیق در علوم رفتاری، تهران،انتشارات آگاه.
سمیعی، زهره(1379)، تاثیر سرمایه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خانواده ها بر روی موفقیت تحصیلی و شغلی فرزندان در تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه الزهرا.
سفیری ، خدیجه ،(1377) ، جامعه شناسی اشتغال زنان ، موسسه فرهنگی و انتشاراتی تبیان.
شجاعی،زهرا،( 1383-1384) ، برای زنان فردا، مجموعه سخنرانی و مقآلات ، جلد دوم،تهران، شرکت انتشارات سوره مهر
شریفیان، اکبر ، (1385)، بررسی عوامل موثر بر میزانخشونت علیه زنان ، دوره دکتری مددکاری، دانشکده عاوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی.
شوکر،روی(1381) نسل من، مخاطبان و شیفتگان خرده فرهنگها، ترجمه، مراد فرهاد پور و شهریار وقفی پور،فصلنامه ارغنون، شماره 20، تابستان.
طالبی ، ابوتراب(1382) ، بررسی مسائل فرهنگی، رشته مطالعات فرهنگی، دانشگاه علامه طباطبایی.
طاهري بجد ، محمد علي، ( 1381 ) ، جايگاه خشونت در حقوق كيفري ، رساله دكتري حقوق جزا و جرم شناسي ، دانشگاه تربيت مدرس.
علوی تبار، علیرضا 1380، مشارکت در ادراه شهرها، مرکز مطالعات برنامه ریزی شهری ، تهران ، انتشارات شهرداری کشور .
فاضلی، محمد (1382) مصرف و سبک زندگی، تهران، انتشارات صیح صادق ، پژوهشگاه فرهنگ، هنر وارتباطات.
فرهنگ فارسي عميد،ج1،ص 863/ فرهنگ فارسي معين ، ج1، ص 1425 .
کرلینجر، فرد،(1384) مبانی پژوهش در علوم رفتاری ، مترجمین ، حسن پاشا شریفی و جعفر نجفی وند.جلد دوم، تهران، آزادی نور.
کرچ، دیوید. کراچفیلد، اس . و بلاکی، اجرتون ، ال (1962) ، فرد در اجتماع، ترجمه محمود صناعی،1374، انتشارات زوار.
کریمی ، یوسف (1377)، روانشناسی اجتماعی ، تهران ،نشر ارسباران ،چاپ چهارم.
کریمی، یوسف(1379)، نگرش و تغییر نگرش، تهران، چاپ اول، نشر ارسباران.
کوزر ، لوئیس (1373)، زندگی و اندیشه ی بزرگان جامعه شناسی –ترجمه ی محسن ثلاثی ، تهران ، انتشارات معلم .
گلوور،دیوید و همکاران،(1383) جامعه شناسی معرفت و علم، ترجمه شاپور بهیان و همکاران، تهران ،انتشارات سمت .
گیدنز، انتونی ،1376 جامعه شناسی شناخت ، ترجمه منوچهر صبوری . دهخدا ، تهران .
لهسابی زاده ، عبدلعلی ،1380، عوامل موثر بر نگرش مردان نسبت به نقش اقتصادی زنان در جامعه ، شهر شیراز ، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز .
مارابی، محسن، (1384) ، عوامل موثر بر خشونت علیه زنان در شهر کامیاران، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی.
محسنی، منوچهر ( 1379) ، بررسی آگاهی ها، نگرش ها و رفتارهای اجتماعی- فرهنگی در ایران، چاپ اول، تهران ، نشر دبیر خانه شورای فرهنگ عمومی کشور.
معتمدي مهر، مهدي، (1380)، حمايت از زنان در برابر خشونت، سياست جنايي انگلستان، زيتون ، تهران.
ملکی ، امیر و نژاد سیژی پروانه (1382)، رابطه سرمایه اجتماعی با خشونت علیه زنان، مجله بررسی مسائل اجتماعی ایران، سال اول، تابستان.
میرزاخانی اندریان، محمد(1379)بررسی ارتباط نگرش به رشته تحصیلی با عملکرد تحصیلی و تاثیر سرمایه های اجتماعی و فرهنگی روی آنها در میان دانشجویان دوره روزانه کارشناسی دانشگاه تبریز، پایان نامه کارشناسی ارشد علوم اجتماعی،دانشکه علوم اجتماعی، دانشگاه تبریز.
نادری و سیف نراقی، عزت الله و مریم (1372) روش تحقیق در علوم رفتاری، تهران، انتشارات رشد.
نهاوندی، مریم(1386) پژوهشی کیفی در باب خشونت خانگی علیه زنان ، مجموعه مقالات همایش زن و پژوهش، تهران: دانشگاه تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات زنان.
نوابی نژاد، شکوه (1385) روان شناسی زن ، تهران، نشر علم .
منابع انگلیسی
Black’s law dictionary; west publishing C.O; sinthedition; 1990; p.1570.
Jenks, C (1993) culture, London, Routlede.
Bourdieu, Pierre. (1984) Distinction, A social Critique of the Judgment of Taste. Translated by Richard Nice, Routlegde, kegan Paul Ltd, London.
Fiske, Jhon (1987), Television culture, printed in great by Routledge, London.
Frow, jonh (1987), Culturual studies and cultural value, oxford university press, newyork.
Folke, Carl and fikret Berkes (1991), a system perspectivie on the interaction between natural, human-made and cultural capital, internet, 2004.
Huch, Mary, (2000) violence against women، A worldwide problem nursing science quarterly, published by SAGE
Humphreyec & Thiara c (2003) Domestic violence and mental health, magazine of social work.
Hayes, Elain (2004), the form of capitalnterne .
Neuman, W. Lawrence (1997). Social Research methods united state Viacom company, New York، Routledge.
Oxford dictionary of law; oxford university press; fourth edition; New York; 1997; p.914.