لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
«بسم الله الرحمن الرحيم»
اذا وقعت الواقعة (1) ليس لوقعتها كاذبة (2) خافضة رافعة (3) اذا رجت الارض رجا (4) و بست الجبال بسا (5) فكانت هباء منبثا (6) و كنتم ازواجا ثلاثة (7) فاصحاب الميمنة مااصحاب الميمنة (8) و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة (9) و السابقون السابقون (10)
تقريبا مىتوان گفت كه تمام اين سوره مربوط به قيامت است.اينچنينشروع مىشود: «اذا وقعت الواقعة» آنگاه كه واقع شد«واقع شده».كلمه«وقوع»،ظاهرا كلمه ديگرى وجود نداشته باشد كه معنايش از خودشروشنتر باشد.با هر كلمه ديگرى بخواهيم آن را تفسير كنيم باز به اندازهخودش يا بيشتر از خودش روشن نيست.گاهى مىگويند وقوع يعنىحدوث.ولى وقوع با حدوث متفاوت است.هر وقت«حدوث»گفتهشود عنايت به اين است كه يك چيزى كه نبود بعد وجود پيدا كرد.
مىگويند حدوث يعنى وجود بعد از عدم.ولى در«وقوع»اين جهت قيدنشده يعنى شىء اگر وجود بعد از عدم پيدا كند وقوع پيدا كرده است واگر وجودش بعد از عدم هم نباشد باز واقعيت و واقع است.در اصطلاحقديم خودمان و مخصوصا در اصطلاح جديد، كلمه«واقعيت»زياداستعمال مىشود،مىگويند واقعيتيعنى حقيقت قطع نظر از تصور وفكر ما يعنى قطع نظر از اينكه ما بدانيم كه آن هستيا نيست،آن رامىگوييم واقعيتى است،يعنى خودش فى حد ذاته وجود دارد،حقيقتدارد.اينجا كه راجع به قيامت،تعبير به«واقعه»مىشود يعنى امرىمحقق و امرى موجود، كما اينكه در آيه ديگر تعبير به «حاقه» شده است:
«الحاقة ما الحاقة» .مىشود گفت كه در اين تعبيرات اين معنا نهفته است كهشما به قيامت به چشم يك امرى كه واقع نشده است و در آينده بايدواقع شود نگاه نكنيد،آن را يك امر واقع شده بدانيد،حال يا از آن جهتكه به تعبير بعضى آنچنان قطعى الوقوع است كه بايد آن را واقع شدهفرض كنيد و يا از آن جهت كه مساله قيامت،مساله زمان نيست كه درزمان آيندهاى مىخواهد رخ بدهد،مساله به اصطلاح«اطوار»است واينكه الآن هم آن عالمى كه نامش«عالم قيامت»است به يك معنا وجوددارد،آن يك واقعيتى است كه وجود دارد.عجيب اين است كه در سورهواقعه وقتى كه راجع به دنيا صحبت مىكند گويى از امر گذشته صحبت مىكند.مثلا: «و لقد علمتم النشاة الاولى» نشئه اولى را قبلا مىدانستيد.ياراجع به اصحاب الشمال مىفرمايد(اين خيلى صريح است): «و اصحابالشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حميم و ظل من يحموم لا بارد و لا كريم انهم كانواقبل ذلك مترفين»
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
«بسم الله الرحمن الرحيم»
اذا وقعت الواقعة (1) ليس لوقعتها كاذبة (2) خافضة رافعة (3) اذا رجت الارض رجا (4) و بست الجبال بسا (5) فكانت هباء منبثا (6) و كنتم ازواجا ثلاثة (7) فاصحاب الميمنة مااصحاب الميمنة (8) و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة (9) و السابقون السابقون (10)
تقريبا مىتوان گفت كه تمام اين سوره مربوط به قيامت است.اينچنينشروع مىشود: «اذا وقعت الواقعة» آنگاه كه واقع شد«واقع شده».كلمه«وقوع»،ظاهرا كلمه ديگرى وجود نداشته باشد كه معنايش از خودشروشنتر باشد.با هر كلمه ديگرى بخواهيم آن را تفسير كنيم باز به اندازهخودش يا بيشتر از خودش روشن نيست.گاهى مىگويند وقوع يعنىحدوث.ولى وقوع با حدوث متفاوت است.هر وقت«حدوث»گفتهشود عنايت به اين است كه يك چيزى كه نبود بعد وجود پيدا كرد.
مىگويند حدوث يعنى وجود بعد از عدم.ولى در«وقوع»اين جهت قيدنشده يعنى شىء اگر وجود بعد از عدم پيدا كند وقوع پيدا كرده است واگر وجودش بعد از عدم هم نباشد باز واقعيت و واقع است.در اصطلاحقديم خودمان و مخصوصا در اصطلاح جديد، كلمه«واقعيت»زياداستعمال مىشود،مىگويند واقعيتيعنى حقيقت قطع نظر از تصور وفكر ما يعنى قطع نظر از اينكه ما بدانيم كه آن هستيا نيست،آن رامىگوييم واقعيتى است،يعنى خودش فى حد ذاته وجود دارد،حقيقتدارد.اينجا كه راجع به قيامت،تعبير به«واقعه»مىشود يعنى امرىمحقق و امرى موجود، كما اينكه در آيه ديگر تعبير به «حاقه» شده است:
«الحاقة ما الحاقة» .مىشود گفت كه در اين تعبيرات اين معنا نهفته است كهشما به قيامت به چشم يك امرى كه واقع نشده است و در آينده بايدواقع شود نگاه نكنيد،آن را يك امر واقع شده بدانيد،حال يا از آن جهتكه به تعبير بعضى آنچنان قطعى الوقوع است كه بايد آن را واقع شدهفرض كنيد و يا از آن جهت كه مساله قيامت،مساله زمان نيست كه درزمان آيندهاى مىخواهد رخ بدهد،مساله به اصطلاح«اطوار»است واينكه الآن هم آن عالمى كه نامش«عالم قيامت»است به يك معنا وجوددارد،آن يك واقعيتى است كه وجود دارد.عجيب اين است كه در سورهواقعه وقتى كه راجع به دنيا صحبت مىكند گويى از امر گذشته صحبت مىكند.مثلا: «و لقد علمتم النشاة الاولى» نشئه اولى را قبلا مىدانستيد.ياراجع به اصحاب الشمال مىفرمايد(اين خيلى صريح است): «و اصحابالشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حميم و ظل من يحموم لا بارد و لا كريم انهم كانواقبل ذلك مترفين»